یادی از غلامحسن مؤدب، پدر دو شهید که به رحمت خدا پیوست
پیر مرد چشمان آتشین روستاییاش را در چشمان به زانو درآمدۀ شهریات میدوزد و با حسرتی که از میانشان زبانه میکشد، دستش را نزدیک گردنش میبرد و آهسته میگوید کاش یک بند انگشت پایینتر خورده بود! و تو باید با لبخند بلاتکلیفی که نمیدانی از کجا آوردهای...
یکشنبه، 20 اسفند 1391 - 08:50