نگاه سیدضیا قاسمی به کهکشان چهره ها

آینۀ لحظه‌ها و تماشاها

مهم‌ترین ابزار علی‌محمد مؤدب برای فتح این موضع، عاطفة سرشار و کاملاً انسانی او است. او در شعرهایش سرشت و رنج‌های نوعی انسان را روایت می‌کند و نسبت به آن درک و درد شگفتی دارد.

جمعه 18 اسفند 1391

«برگ برگ
شاخه شاخه، دسته دسته
                دست دست
گلفروش خُردسال را
باد برده است»
این یکی از شعرهای نیمایی کوتاه علی‌محمد مؤدب در مجموعه‌شعر جدیدش «کهکشان چهره‌ها» است. من به عنوان یک مخاطب تقریباً از بیشتر شعرهای این مجموعه لذت بردم و به دلم نشستند. همچنان‌که سال‌هاست شعرهای دوست و برادرم علی‌محمد را دنبال می‌کنم و از خواندن یا شنیدن‌شان به کرات لذت می‌برم. اما در میان شعرهای این مجموعه شعری که بیشتر از همه بر دل و جانم نشست، همین شعر است. شاید نوع زندگی من و مردم من که سالیان سال توأم با رنج آوارگی بوده‌ است، باعث نزدیکی بیشترم با این شعر شده و به قول اهالی فن با آن بیشتر از بقیه هم‌ذات پنداری کرده‌ام. شاید دلیلش این باشد که در تهران و مشهد و اصفهان و پیشاور و کراچی و اسلام‌آباد، بیشترِ این گل‌فروش‌های خُردسالی را که دیده‌ام هم‌وطنانم بوده‌اند؛ هم‌وطنانی که باد آنها را از سرزمین‌شان برده است. آنچنان که همة رؤیاها و آرزوها و لبخندهای‌شان را. من فراتر از اینکه این شعر علی‌محمد را فهمیده‌ام، آن را زندگی کرده‌ام. در یادداشتی که علی داودی بر این کتاب نگاشته، به عنوان یکی از شعرهای موفق بر این شعر تأکید کرده است:
«دل به ابرهای هرزه خوش مکن
روی با ستارگان تُرُش مکن!
هیچ، هیچ، هیچ
هیچ غیر حرف آسمان درست نیست
آسمان هر آن‌چه دود را ز یاد می‌برد
پیش‌بینی هوای این و آن درست نیست!
موضع خروسکان بادسنج را
باد می برد»
البته من هم از این شعر خیلی خوشم آمد و به نظر من هم این شعر از موفق‌ترین شعرهای این کتاب است. اما من اگر بخواهم بین این دو شعر یکی را برای دلم انتخاب کنم آن شعر گلفروش را انتخاب می‌کنم. علی داودی مثل خودم به من نزدیک است. بیست سال است رفیق‌ترین و عزیزترین دوست من است. اما افق دید و محیط زیستی او با من تفاوت دارد و از سر همین تفاوت، سلایق ما نیز با هم تفاوت دارد. اینها را نوشتم که بگویم این هنر شاعری علی‌‌محمد مؤدب است که می‌تواند طبق علایق انسانی هر مخاطبی بسراید و هم‌ذات‌پنداری او را جلب کند. می‌تواند آینه‌ای را به شکل مجموعه‌شعر پرداخت نماید تا هر کس شکل و چهرة خود را در آن پیدا کند. از چهرة من و علی داودی و مجموع چهره‌های دیگر است که «کهکشان چهره‌ها» شکل گرفته است. در واقع بزرگ‌ترین نشانة توفیق یک شاعر همین راه یافتن به دنیای حسی و فکری تمام مردم از هر قشر و طبقه است و این اتفاق در شعرهای علی‌محمد مؤدب افتاده است. شعرهای بسیاری از او که در این چند مجموعه‌اش آمده‌اند، نقل زبان‌ها و محافل‌اند و مورد پسند مخاطبان واقع شده‌اند. کسی اگر این حرف را قبول ندارد می‌تواند از موتور جستجوی گوگل بپرسد.
مهم‌ترین ابزار علی‌محمد مؤدب برای فتح این موضع، عاطفة سرشار و کاملاً انسانی او است. او در شعرهایش سرشت و رنج‌های نوعی انسان را روایت می‌کند و نسبت به آن درک و درد شگفتی دارد. همین درد و درک است که از او یک شاعر همیشه هدف‌دار و موضع‌مند ساخته است. اینکه نسبت به انسان و جهان و جامعه‌اش بی‌تفاوت نیست و نسبت به هر کدام موضعی وسیع اما معین دارد. گاهی این موضع کاملا زیرپوستی و با لحنی طبیعی است، مانند شعر «گلفروش» و گاهی کمی‌ روتر و با لحنی حکمی- سیاسی مثل شعر «باد سنج». (داخل پرانتز عرض کنم که شاعر برای این شعرها اسمی انتخاب نکرده و آنها را در مجموعه مثل زندانی‌ها با شماره مشخص کرده است. این اسم‌ها انتخاب ذوقی بنده است تا خودم و مخاطب بدانیم که منظور کدام  شعر است. همین‌جا اعتراضم را به این نوع هویت‌بخشی به شعرهای یک مجموعه اعلام می‌کنم و به عنوان کسی که گاهی برای مجموعه‌شعرها یاداشت و نقد می‌نگارد عرض می‌کنم که این کار برای منتقد چندین دردسر درست می‌کند.)  
موضع علی‌محمد در شعرهایش متکی به طینت و فطرت انسانی است که در رهگذار خود به دین و آیین و فرهنگ بومی می‌رسد. فرهنگ دیرسالة سرزمینی به نام ایران که البته این ایران، ایران جغرافیایی نیست؛ بلکه ایران تاریخی- فرهنگی با تمام اسطوره‌ها و آیین‌ها و باورداشت‌هایش است.
وقتی با شاعری برخورد می‌کنیم که دارای این حد بالا از شعور شاعری است و به تماشاهای ناب و شاعرانه نائل شده است، سخت است که شکل برخوردمان را به جزئیات فنی و تکنیکی تنزل دهیم و تنها بر آن‌ها پافشاری کنیم و فی‌المثل بنویسم که در این چند سطر:
«...
نوری از نوازش تو را
در هزار چهرة شهید دیده‌ام
گرچه جز دریغ حاصلی نبرده‌ام
آن‌چنان که گوییا سماحت حسین را
از نگاه لشکر یزید دیده‌ام»
واژه سماحت چه قیامتی کرده است و مؤدب با حرفه‌ای‌گری تمام با همین واژه چقدر این چند سطر و این شعر را استعلا بخشیده است. یا در این شعر:
«آشیانة پرندگان مرده‌ام
حال من
حال مسجدی
که تمام شب
بی‌نماز مانده است و آفتاب سر زده است
حال مسجدی قدیمی و بزرگ که
از اذان صبح
تا صلات ظهر
هر چه فکر کرده جز توریست‌ها
هیچ‌کس به خاطرش نیامده است!»
هر چقدر که این شعر عالی و لذت‌بخش و فوق‌العاده است، همان‌قدر نامطبوعی موسیقیایی واژة «توریست‌ها» که به لحاظ وزنی در داخل متن زورچپان شده است، حال مخاطب را می‌گیرد و او را از عرش به زمین می‌زند.
اما به نظر من اینها یعنی این استعلا و استفال‌ها در شعر علی‌محمد موضوعی فرعی است و اصل جان و جوهرة شگفت شاعری اوست. در واقع او شاعری است که باید بیش از هر چیز با لحظه‌ها و تماشاهای شاعرانه‌اش همراه شد و درد و درک‌های انسانی‌اش را فهمید.
در یک نگاه کلی این مجموعه سرشار از این لحظه‌ها و تماشاهاست که به نظر می‌رسد نسبت به مجموعه‌های قبلی شاعر دقیق‌تر و عمیق‌تر ‌شده‌اند. جلوه‌هایی ناب از این تماشاها را به شکلی کاملاً بدیع و تازه و گاهی به شدت غافل‌گیرکننده در اغلب شعرهای این مجموعه، به خصوص آنهایی که کوتاه‌تر هستند می‌توان دید. شعرهای شمارة 1، 8، 10، 20، 23، 24، 37، 40، 41، 52، 63، 66 و... از نمونه‌های عالی شاعرانگی‌های علی‌محمد مؤدب هستند.
اما در تعدادی از شعرهای بلندتر این مجموعه به نظر می‌رسد که آن یک‌دستی و استحکام لازم، به قدری که باید ایجاد نشده است. این نشان می‌دهد که علی‌محمد آنطور که در قالب‌های کلاسیک و سپید بر فرم و ساختار مسلط است، در قالب نیمایی هنوز بر فرم تسلط لازم را پیدا نکرده است. اما الحق و الانصاف لحن و نگاه او در قالب نیمایی چیز دیگری است. لحن و نگاهی که در شعر امروز فارسی بی‌بدیل و یکتا است:
«قطعه‌هاي جورچين حسرتي نجيب را
روي هم سوار مي‌كند
جوش‌كار
نرده‌هاي راه‌پله را
كار مي‌كند...»

به هر صورت نقل قولی است که گفته‌اند «به شاعر خوب به هیچ وجه نمی‌شود گفت چرا چنین کرده و چرا چنین نوشته است. تنها باید به طی طریقش نگاه کرد و دید که چه کار می‌کند؟» علی‌محمد مؤدب با همان مجموعة اولش «عاشقانه‌های پسر نوح» جایگاه خودش را در شعر امروز فارسی به دست آورده و تثبیت کرده است. بعد از آن هرچه کرده و هرچه خواهد کرد، خواه استمرار داشته‌هایش باشد، خواه تجربه‌های تازه‌تر، این جایگاه را بالابلندتر ساخته و خواهد ساخت.
سیدضیاء قاسمی

تصاویر

آینۀ لحظه‌ها و تماشاها

ghasedakha

آینۀ لحظه‌ها و تماشاها

sidziae.ghasemi.JPG

نظر جدید

 

نام

ایمیل

 
تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: