فردیت و تفرد در خلاقیت ادبی
در تمدن و تفکر ما جماعت جایگاه مهمی دارد، مثلاً همۀ افراد حتی اگر استاد برجستهای هم باشند، باید بعضیوقتها در نماز جماعت شرکت کنند. تنهایی یکی از دامگاههای شیطان است و خلوتگاه مضر هم داریم. بیخبر بودن از یکدیگر در معارف ما مذموم دانسته شده. البته خلوتهای شایسته هم داریم. پس اگر کسی بخواهد شعر مؤمنانه بنویسد، قاعدتاً باید نسبتی با جماعت داشته باشد و اولین جماعت هم جماعت اهل شعر و ادب هستند که شاعر باید نسبت درستی با آنها داشته باشد. در این نسبت باید دستگیری، صلۀ رحم، امر به معروف و نهی از منکر و... باشد. همۀ اینها در فضای ادبی معنا پیدا میکند و مفهومش این است که اسیرِ تنهاییِ منفی خودمان نشویم و بتوانیم نسبت درستی با جماعت برقرار کنیم.
اصولاً هیچ کار انسانی، فردی نیست. در فضای ادبیات هم ممکن است فردیت و تفرد در بحث خلاقیت وجود و حتی لزوم داشته باشد، اما تجربیات ادبی در یک نسبتی با جمع ادبی شکل میگیرد، حتی در ضعیفترین صورتها باید با یک جمع مجازی، ولو با کتابهای بزرگان، جمعی تشکیل شود. نمیشود در خلوت و بدون تعلیم و تعلم کاری کرد. اگر هم هست تجربههایی وجود دارد که فقط جالب هستند. مثلا فرد بیسوادی ممکن است شعر نسبتاً خوبی هم بگوید. هرچه هم قائل به فردگرایی باشیم باز هم بالاخره آموزش باید وجود داشته باشد که یک امر جمعی است.
با هم بودن برای شناخت جهان
سابقۀ انجمنهای ادبی و نقد اشعار، بسیار قدیمی است. زمانۀ ما هم اقتضائات خاص خود را دارد. شاعر و هنرمند در مواجهه با مخاطب، در فضای امروز و حتی مواجهه با جهان و برای شناخت جهان نیاز به گروه دارد؛ یعنی فرد به تنهایی نمیتواند تلقی درستی از عالم داشته باشد. شاعری که جهان را شعور میکند و احساس و درکی از عالم دارد، این شناخت، نتیجه یک گروه است. شاعر به تنهایی نمیتواند قلهای در دریافتها و کشفها باشد. بخشی از تجربه دریافت جهان، تجربه متنی و بخشی ارتباط با برجستگان و افرادِ کمک کار او است که با هم، یکدیگر را میسازند و تشکیل یک گروه میدهند. همیشه در جریانهای موفق، برجستگان ادبی و هنری معمولا با یکدیگر به صورت شبکه هستند و ارتباط و تاثیراتی بر یکدیگر دارند. مثلا یک شاعر با آهنگساز و خطاط و گرافیست با هم دوست شدند و در دریافتهای هنری به یکدیگر کمک کردهاند.
در زمانۀ ما بسیار بیشتر به کارِ گروهی نیاز است؛ چون عرضه و ارائۀ محصولات، ویژگی خاص این دوره است. برای رساندن پیام به مخاطب، نیاز به کارِ گروهی جدی هست؛ مثلا اگر شاعری در کنار چند شاعر دیگر باشد، کار پرورش پیدا کرده و کیفیت بالاتر میرود. اگر این شاعر در کنار چند روزنامهنگار و مستندساز قرار بگیرد، میتواند تاثیر و تاثر بیشتری داشته باشد و محصولی جدید ایجاد کند. شعری که بر روی آن کار گرافیک و پوستر شود، مخاطب بیشتری خواهد داشت تا کاری ساده و بدون هیچ آرایشی. بارش عظیم ورودیها نوعی جنگ برای گرفتن وقت مخاطب است. مخاطب امروز در معرض ورودیهای بسیاری است؛ پیامک، خبرگزاری، متون صوتی و تصویری مختلف. برای جلب توجه مخاطب در بین این بارشها باید کار کرد و این، کار ساده ای نیست بلکه کار یک شبکه است. باید یک گروه باشیم و کار کنیم، نقد بنویسیم و هنرهای مختلف به هم خدمات دهند تا ساعت خلوتی از افراد را برای شنیدن صدایمان در اختیار بگیریم.
بعضی شعرا هستند که آنها را میشناسیم اما شعرهای برجستۀ آنها را ندیدهایم. چون خود فرد دغدغه نداشته و اطرافیان هم در جریان نبودند که محصول درجۀ یک او را عرضه کنند. چون او در این ساحت فعالیت نکرده و شبکهای به او خدمات نداده است.
قلههای تنها
مراحل پس از تولید یک اثر که شامل توزیع و ارائه است، در هر کاری نیاز به گروه دارد؛ حتی اگر بخواهید زعفران توزیع کنید، چه رسد به محصول هنری و ادبی. ولی شاید مهمترین بُعد این جمع شدن و باهم بودن، همان چیزی است که اخوت و برادری اسلامی نام دارد. این اولین کاری است که حضرت رسول(ص) بین مؤمنان انجام دادند یعنی پیوند و برادری میان آنان. مفاهیمی مثل نماز جماعت یا حج در دین قرار است همین مسئله را ترویج کند. اگر اصل پدیدۀ جماعت و گروه، درست شکل بگیرد، مراحل بعدی به طور طبیعی حل می شود. اگر ما بفهمیم که حتی برای درک عالم، نیاز به هم داریم، نیاز به برادرانی داریم که نصیحت و مشورت بدهند و امر به معروف کنند، ورودیهای ما از عالم تصحیح میشود. کارِ گروهی و ارتباط داشتن با اهل فن در فرهنگ ما بسیار مورد توجه است.
وقتی یک جمع سالم شکل بگیرد، جریانی را تشکیل میدهد. وقتی فرد تنها باشد، هرچند اثرش ویژه و قابل تامل باشد، اما جریانساز نیست. جریانسازیِ جدی موقوف است به اینکه ما تشکیلات، انجمن و پاتوق و رفت و آمد داشته باشیم.
بهترین جریانسازی در حوزۀ هنر انقلاب، در حوزۀ شعر است. چون از ابتدا دارای محفل و انجمن بوده است. به همین دلیل شعر انقلاب اسلامی جریانساز بوده است. اما این اتفاق در سینما و تئاتر نیفتاده است. البته باید توجه داشت که هنر شعر و محافل آن کمهزینه است. اما برای سینما نیاز به مدرسۀ سینمایی داریم و محفل سینمایی بدون امکانات تولیدی خیلی پاسخ نمیدهد.
به این ترتیب، این محافل و مدارس میتواند تجربیات را به نسل بعد منتقل کند. در حوزۀ سینما قله داریم، ولی سلسله جبال نداریم. اما در شعر انقلاب از قبل از انقلاب آدم داریم؛ امثال صفارزاده و گرمارودی و معلم و سبزواری تا پس از انقلاب مانند قزوه و بعد ولیئی و داودی، ارژن، سعید میرزایی و بعد سیار و عرفان پور و... اما معادل این را در جریانهای سینمایی و تئاتر و موسیقی و خوانندگی نداریم.
اما در دیگرسو این اتفاق افتاده است. یعنی در سینمای روشنفکری، مدرسۀ سینما داریم که شاگرد تربیت میکند و آنها را در تولید آثار برجسته دخیل میکند. اما این طرف این دغدغه نبوده است.
در همین کشور مجلهای به نام «کارنامه» نیرو تربیت میکند و مدام کلاس دارد و همان شاگردان میآیند و جایزۀ جشنوارۀ فجر را هم میبرند و دستبند سبز هم میبندند و بعضیشان بسیار رفتارهای آنارشیستی دارند. اما در جریانهای حزباللهی چنین اتفاقی نیفتاده است.
اگر جریانی با قدرت جدی در طیف بچههای انقلاب ایجاد شود، نه تنها برای خودشان اثرگذار است که حتی در طیف روشنفکری اثر خود را میگذارد و آنها را وادار به همکاری میکند. جریان حرفهایِ هنری، بهتر و منطقیتر از مدیران فرهنگی با جریان روشنفکری تعامل پیدا میکند. چون حرف هم را خوب میفهمند. این کار، نیاز به تشکلسازی و شبکهشدن دارد. وجود شبکهای از هنرمندان جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی، فضا را اصلاح میکند و نیازی به فضای اداری و برخوردهای دیگر نیست. این شبکه حتی بسیاری از ظرفیتهای میانه و روشنفکری را میتواند به خدمت بگیرد.
در میان بچههای انقلاب، «قیصر امینپور» و دوستانشان خانۀ شاعران و دفتر شعر جوان را تأسیس کردند که تشکلسازی خوبی بود. البته از این نمونهها اندک است و نیاز به احیا و ایجاد پایگاه جدید داریم. چون پایگاهی ایجاد و بعد از مدتی کاربری آن عوض میشود، سنگری ایجاد می شود ولی تسخیر میشود، و نیاز است که در هر دهه تشکلی جدید و پایگاهی تازه ایجاد شود.
جوالدوز به خودمان بزنیم
مشکل اساسیِ ضعف در تشکلسازی، در دیدگاه و شناخت ماست. شاید کمتر کسی پیدا شود که دغدغۀ شبکه شدن و دور هم بودن را داشته باشد. شاعر بیشتر به دنبال آن است که شعری بگوید و آن را منتشر کند. اما اینکه به دنبال جلسات شعری و همفکر خود باشد، کمتر اتفاق میافتد. یک مقداری از اینها را باید آموزش داد که بچهها به همین فضای معمولی قانع نباشند و نگاه برون شعری به شعر و ادبیات داشته باشند. باید به دنبال آن بود که هر مجموعهای به کدام پایگاه فکری تعلق دارد یا این انتشارات، آثارش بیشتر در چه فضایی است.
مثلا در فضای نشر کشور، انتشاراتیهایی که تعهد بیشتری به ادبیات مذهبی و انقلابی داشته باشند، تازه چندسالی است که فعال شدهاند. مثل نشر «آرام دل» که آثار آیینی چاپ میکند یا به نوعی نشر «فصل پنجم» و «شهرستان ادب» خود ما را به نوعی میتوان یک پدیده دانست. اما در مقابل، نشرهایی که در خدمت اهداف خاص هستند و نگاه خاص دارند بیشترند و حتی بیشتر کار میکنند.
خود ما کمکاری کردیم و نتوانستیم پایگاهی خوب تشکیل دهیم. باید بچههای انقلابی بیشتر بیایند و کار کنند. اتفاقاً مخاطب کاملاً با ما همراه است و دوست دارد از محصولات مذهبی و انقلابی استفاده کند. اما ما نتوانستیم محصول خوب و مناسب ارائه کنیم. برای مثال اغلب آنهایی که فیلم سینمایی میخرند و میبینند، از جریان موجود سینما ناراحتند. اما ما نتوانستیم فیلم و موسیقی سالم برایشان تولید کنیم.
به نظر من بچههای جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی بیشتر باید به نقد خود بپردازند. به جای آنکه روشنفکران و حتی حوزۀ هنری و ارشاد و ... را نقد کنیم، ابتدا خودمان را نقد کنیم؛ بعد اگر بیکار شدیم مؤسسات و پایگاههای خودمان مثل حوزۀ هنری و اینها را و بعد روشنفکری را نقد کنیم. این کار کمک میکند که ضعفهای خودمان را بهتر بشناسیم.