از قدیم و ندیم نویسنده ها و شاعران انقلابی با دشنام واره یا برچسب رمانتیک مواجه بوده اند، محمد حسین محمدی دوست نازنینم و نویسنده برجسته جهان فارسی مقیم سوید سالها پیش زمانی به من گفت که در مهمانی خانه محمود دولت آبادی و در گفتگو با یکی از برجستگان طیف موسوم به روشنفکر، آن بنده خدا بحث شعر تو را طرح کرد و با عنوان رمانتیک از شعر تو یاد کرد، رمانتیک بودن در ادبیات چیزی است که به هر حال به مکتب رمانتیسم و منتقدان و شارحان آن مربوط می شود ولی عده ای خیلی به ماجرای رمانتیسم در ادبیات کاری ندارند و این وصف را بیشتر به همین نحوی که در محاورات معمول به دختران و بعضا پسران دبیرستانی اطلاق می شود و با همین بار معنایی یعنی با تاکید بر احساسات گرایی و خیال پردازی و شور و هیجان در مقابل تعقل و خرد و روشنفکری و این حرفها به مثابه یک دشنام شیک برای معتقدان به انقلاب و آرمان گرا ها به کار می برند. اما باید دید رمانتیک کیست؟
انقلاب اسلامی ایران بیش از هر چیزی به حقیقت و واقعیت و خرد ناب دینی تکیه داشت و مومنان به انقلاب اسلامی خردمندترین آرمان گرایان دوران معاصر بودند و هستند. تکیه بر متن مقدس قرآن و خرد بیکران الهی، عقل انسان انقلاب اسلامی را چنان پرتوی می بخشد که هیچ نوع رویکرد پوزیتویستی به عالم را از این روشنایی بهره نیست. اصولا چگونه می توان با دست خالی و با رویکردی جاهلانه و خیال پردازانه در مقابل ژاندارم خاورمیانه که به انواع حمایتهای فکری و مادی و نظامی و رسانه ای ابرقدرتها متکی است پیروز شد؟ و آیا چیزی جز ناب ترین عقلانیت ها می تواند در این بازی دشوار برنده باشد؟
و یا امروز حزب الله لبنان به عنوان یکی از رشیدترین فرزندان انقلاب اسلامی چگونه می تواند بدون عقلانیتی کارآمد در مواجهه با مسلح ترین ارتش جهان دوام بیاورد؟ حال این جریان را مقایسه کنید با جریان و مجمع به اصطلاح عقلای جوامع اسلامی و با شخصیتهایی چون عرفات و ببینید کدام رویکرد رمانتیک است؟ مقایسه کنید تصنیف رمانتیک و احساساتی "تفنگت را زمین بگذار "با "اطلق نیرانک لا ترحم" اثر حماسی و جانانه جولیا پطرس خواننده مسیحی لبنانی، کدام عقلانی تر است؟ شاخه زیتونی به دست گرفتن و به دنبال سازش دویدن و یا تفنگ برداشتن و جنگ را از خانه بیرون کردن و دست یافتن به صلح؟ و یا مقایسه کنید جریان به اصطلاح دانشمند و و فرهیخته و متکی به حمایت و عقلانیت غربی فراعنه عربی چون مبارک و بن علی و دوستان را با همین حزب الله و سوریه و ایران و این مقایسه وقتی شگفت تر است که میزان تخاصم ها و کارشکنی ها و فتنه انگیزی ها را هم در نظر بگیرید.
چند سال پیش فیلمی از مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت آمریکا را در اینترنت دیدم که در جواب این سوال که شما به خاطر چیزی که نبود یعنی به خیال و تهمت وجود سلاح های خاص در عراق، سالها عراق را تحریم کردید و در این مدت بخاطر مشکلات دارویی و غذایی این تعداد کودک از دنیا رفته اند، رقم را دقیق به خاطر ندارم ولی عددی در حدود یک میلیون یا پانصد هزار بود، آلبرایت با وقاحت تمام پاسخ داد که بله ارزشش را داشت! و البته که ارزشش را داشت چون اصولا هدف سلاحهای کشتار جمعی نبود و بازی دیگری برای نفت عراق و مسایل راهبردی نظامی و سیاسی در جریان بود، شگفتا که در مقابل این دیو هولناک یعنی آمریکا رمانتیک های غربگرا می پندارند که اگر چند قدم با آنها راه بیاییم با ما راه خواهند آمد و شگفتا که همین آمریکای عاقل با ما راه می آید تا بتواند فرزندان و نمونه های کوچک انقلاب اسلامی را در حزب الله لبنان و حماس مدیریت کند.
چند سال پیش با جمعی از فعالان صلح آمریکا دیداری داشتم و یکی از آنها با دردمندی عمیقی می گفت جوانهای شما هالیوود را به عنوان آمریکا باور کرده اند، و نمی دانست که فقط جوان ها نیستند، خوب است که حوادث شگفت لندن و وال استریت را به یاد بیاوریم و از عوالم تخیلی هالیوود بیرون بیاییم، غرب و آمریکایی که در کار خودش مانده است و همه رژیم های دست نشانده اش در یکی دو سال گذشته، دستخوش شدیدترین بحران ها بوده اند، حتی بر فرض که بخواهد چه کاری برای ما می تواند بکند؟ چندین ماه پیش در شعری با عنوان "خون بر روزنامه پیروز است" به همین ماجرای تقابل عقل و خیال پرداختم و نوشتم که: اگر عروج بر فلک سروری به دشواری نمی بود/ و از هفت خوان شمشیر و خون نمی گذشت،/ هر آینه فرقی نمی ماند میان عرفات و نصرالله! /در نام حافظ اسد تصریح روشنی است، /در هر تصویر عرفات کنایه های ظریفی است
در سایه شهید جواد کارگر
سیزده بهمن نود و سه
ستون روزانه خط تهران مشهد -روزنامه شهرآرا