درباره خلاقیت شاعرانه با نگاهی به دانشگاه نامه عباس احمدی
سلامتی آقای شاعر صلوات
ﺳﻪشنبه 05 اسفند 1393
چند روز قبل در خط تهران مشهد از خلاقیت و از مردن بسیاری از استعدادها در اثر ماندن در سرمشق های هنری و شکل ها و مدهای رایج روزگار نوشتم ، شاعر و گرافیست دانشمند روزگارمان جناب علی داودی چندی پیش در مطلبی تحت عنوان "رویکرد شعر امروز و منظومه سرایی" به منظومه پرداختند که مطالعه آن را در تارنمای "شهرستان ادب" به همه عزیزان توصیه می کنم، خلاصه این که امروز به دلیل قرار گرفتن افراد در مرکز گردباد اطلاعات و اقسام محتوا ، شاعران هم برای صید مخاطبان به قالب هایی مثل رباعی و طرح و شعرهای یک خطی در حد پیامک رو آورده اند تا به هر طریق دلی به دست آورند، خدا رحمت کند بانوی ارجمند ادبیات و ترجمه ایران، طاهره صفارزاده را که با اخم و لحن دلنشینش می گفت: از این طرح ها خیلی بدم می آید تا می خواهم گوش کنم تمام می شوند! به هر حال این است روزگاری که ما حرفی نداریم و یا اگر داریم در شلوغی این همه محتوا که بر سرمان می ریزند، اعتماد بنفس لازم برای گفتنش را نداریم پس به ناچار رو به بازی و شعبده می آوریم و هم و غم مان را در لفظ و تصویر و هر چه، بر شیرین کاری می گذاریم برای جلب مخاطب و هم از این روست بخشی از شعر امروز بسیار نابالغ است چون مثل کودکان هر لحظه به شکلی در می آید و حرفی می زند و غرضش فقط جلب توجه است.
این بلا در غزل هندی واره امروز هم قابل مشاهده و ردگیری است آنجا که با سطر سطر بستن شعر، شاعر به دنبال پیامکی گفتن است چون می داند که چه بسا توفیق نداشته باشد مخاطب تا پایان شعر دنبالش کند و ممکن است در میانه غزل، تلفن مخاطب زنگ بخورد یا پیامک جالبی برایش بیاید پس تجربه شاعرانه و دریافت عمیق و متشکلی در شعر لازم نیست، چرا که نه ما وقت و حوصله سلوک برای رسیدن به این نوع دریافت ها را داریم و نه مخاطب وقت دارد و علاقه دارد حرف حساب بشنود. می خواهد چیزی جالب و سرگرم کننده ببیند و میان این همه سرگرمی که به وفور در اختیار دارد لحظه ای هم در برابر دکه ما درنگ می کند، لذاست که شاعر باید بجنبد و به هر طریق دلی به دست آورد ...
دستفروشی و گاهی جیب بری مضمون در این نوع شعرها راهی ست که به هر حال قدری جواب داده است و توانسته مخاطب پیدا کند و به جای خود این دست و پا زدن برای رونق بازار شعر هم ستودنی است و من هیچ وقت با هیچکس در این بازار مخالف نبوده ام و نیستم که به هر حال هر کسی را بهر کاری ساختند و از آن بدتر و دردناک تر این که به هر حال تو هم گوشه ای بساط کن و کار خودت را بکن و متاسفانه حقیقت از آن تلخ تر هم هست که گر تو بهتر می زنی بستان بزن! اما قطعا رسانه ها و مدیران و ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید از تجربه های اصیل تر شعر و هنری که زندگی است حمایت کنند که فعلا این آگاهی و هم افزایی، حلقه مفقوده این قصه است.
منظومه و مثنوی و قصیده و قطعه و نیمایی و .. ظرفیت های تازه ای برای متفاوت بودن در اختیار شاعر می گذراند که متاسفانه در شلوغی این جمعهبازار کسی به فکر این موضوعات نیست. دکتر عباس احمدی شاعر توانمند و طنز نویس خلاق روزکار ما در کتاب "دانشگاه نامه" کاری کارستان کرده است، هم از نظر شکل شعر و هم از نظر محتوا ، این که در فضایی که به هر حال قالب های شعری محدود به چند قالب اند به سراغ مثنوی رفته است و آن هم در اندازه یک منظومه کاری است پهلوانانه که می شود نخوانده هم باید برای سلامتی آقای شاعر صلوات فرستاد، دکتر احمدی منظومه اش را هم درباره نقد دانشگاه و نوع رویکرد مدیران و مردم به دانشگاه و تحصیل و پدیده شناسی این حوزه کرده است، که به لطف خدا بسیار بسیار هم این کتاب خواندنی شده است.و این هم چند بیتی مزه این یادداشت درباره دانشگاه آزاد:(چو دلسوزان دانشگاه آزاد/کمر بستند بر خدمت به اوتاد/بنا کردند بر اقدام کمی/ بدون هیچگونه هم و غمی/زمین دولتی خیلی گرفتند/ولی از روی بی میلی گرفتند/به پیرانشهر و رفسنجان و کهنوج/فلاورجان و استهبان و یاسوج/به تفت و اردکان، یزد و ابرقو/تکاب و بانه و سلماس و ماکو/بشد تصویب اندر تویسرکان/دو واحد پشت شورآباد سفلی/دو مرکز در اصیل آباد علیا....