ستون روزانه خط تهران-مشهد
سرطان ذخیره سازی!
ﺳﻪشنبه 19 اسفند 1393
هر نوع ذخیره کردنی از توهمی و آرزویی خبر میدهد، پولها ذخیره میشوند تا فردا روزی هزینه شوند و مصرف لذتی شوند، خانههای خالی را ما اجارهنشینان نمیفهمیم که چرا ذخیره کردهاند؛ اما به هر حال امیدی و آرزوی محالی پشت آن هست، من که برای اجاره یک آپارتمان حداقل نیمی از جوانیام را هر روز هزینه میکنم، نمیفهمم که چطور در همان طبقه، سه آپارتمان یک سال است که خالیاند و ذخیره شدهاند و نمیدانم که قرار است به چه کار بیایند؟ ماشینهای صفر کیلومتر پشت پنجره اتاق کارم در ساختمانی متعلق به یک مجموعه مشورتی نزدیک یک سال است ذخیره شدهاند و من مردنی که هر روز مرگم را پیش چشم میبینم، نمیفهمم اینها قرار است به چه کار بیایند؟ ساختمانهای اداری و برجها و تشکیلات بسیار، سالهاست خاک میخورند، حتی کسی که از عهده اداره یک مجموعه بر نمیآید، نقشهای خودش را در ١٠ نهاد دیگر ذخیره میکند تا روز مبادایی که اولی را از دست داد، به آنها بچسبد، و همه آنها به او چسبیدهاند و انشاءا... با همه صاحبان واقعیشان و همه متعلقاتشان و مراجعانشان و مشتریان و مهمات و مواد مصرفی و هر چیزی که فکرش را بکنید در روزی که بسیار نزدیک است راه را بر او خواهند بست و این وعده حتمی خداست. اما به هر حال این بلایی است که آدمیزادگان گرفتار آن هستند و چارهای هم نیست، انگار هر کسی میتواند هر چیزی را که میتواند، ذخیره میکند! اما برای چه؟
انسان را میتوان حیوان ذخیره کننده هم نامید، از زمانی که خاقانی در ویرانهها گشت و به فریادی بلند صدایش را تا امروز رساند که «هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان!» تا امروز بارها حکیمان و شاعران و دل شکستگان تاریخ بشر را هشدار و انذار دادهاند؛ اما این موجود غریب را سر پند گرفتن نیست. نوع جدیدی از شهوت ذخیرهسازی، ذخیرهسازی اطلاعات است که گریبان همه ما را گرفته است، هر کسی دوربینی در دست دارد و از هرچه میتواند و به نظرش جالب میآید، فیلم میگیرد و ذخیره میکند، بعضی فایلباز هستند و همه جور فایلی را ذخیره میکنند. انگار با کشف ظرفیتهای واقعیت دیجیتال همه ما محرومان و تهیدستان که تا به حال از امکان ذخیره کردن محروم بودهایم حالا جایی برای ارضای این نیازمان یافتهایم. توهم جاودانگی پیش از ما بسیار کشته گرفته است و مگر مردن چیست؟ به جای اینکه فرزندمان را ببینیم مدام داریم از او فیلم میگیریم، وقتی به سفر میرویم هنوز اتراق نکرده و هنوز با محیط تازه و درختان و ساختمانها انس نگرفته و سلام نداده، دوربینهایمان را برمیداریم و عکس میگیریم، انگار امیدی موهوم به لذتبردن از خاطرهها و تصویرها در آینده ما را استخدام کرده و به بردگی گرفته است. واقعیت دیجیتال فرصتی تازه برای خودشناسی ماست، اگر هشیار باشیم به ما مدد خواهد رساند تا آدمتر باشیم و زمانمان را درست مصرف کنیم و اگر نه همین موجود پریواره پیدا و ناپیدا عمر و متاع ما را به یغما خواهد برد. مگر من در این دنیای بینهایت چقدر برای تماشای یک باغ قدیمی در یزد یا مشهد و اصفهان فرصت دارم، حالا که اینجا هستم، همینجا را تماشا کنم و فردا باغهای فردا را جستجو کنم و در باغها و راغهای فردا بگردم، ما در کهکشانی از تازگیها رها شدهایم؛ اما خاطرهبازی و توهم جاودانگی و میل به تملک ما را اسیر و بیچاره کرده است، این همه دوربین و گوشی تلفن که در هر صحنهای برای ذخیرهکردن بیرون میآیند، نشانههایی از نقصان معرفت ما درباره عمر و زندگی و مرگ هستند. البته که خاطرهبازی و انس گرفتن با هر چیزی بهخودیخود عیبی ندارد؛ اما این نوع رفتارهای شگفت ما با امکانات دیجیتال هم نشانههای خوبی نیستند. اوهام ما را تسخیر کردهاند و میپنداریم که جاودانه خواهیم بود، برای همین به ذخیرهسازی، این همه علاقمندیم و ما پیادگان بازی دنیادوستی و دنیاطلبی و دنیاداری هم با تسهیلات و امکانات واقعیت دیجیتال مجالی برای تسلی و تشفی بغضهای خود پیدا کردهایم. خدا شفایمان بدهد.
علیمحمد مؤدب