دیدار با خوانندگان سر پل صراط
ﺳﻪشنبه 18 فروردین 1394
در یکیدو ماه اخیر و در راه رفت و بازگشت سفر مشهد توفیق داشتم گزیدهای از بهترینهای موسیقی افغانستان را مرور کنم و برای من که اصولا موسیقی باز نیستم کمتوفیقی نیست، خاصه که این گزیده را یکی از بزرگان فرهنگ افغانستان فراهم کرده است و همین مزه این موسیقیها را برایم بیشتر کرده است. در مطلبی دیگر در همین ستون نوشتم که موسیقی میتواند یکی از ابزارهای خوب آشنایی ما با دردها و شادیها و جهان مردم افغانستان باشد و باز تاکید میکنم که صداوسیمای ما باید به آثار برگزیده موسیقی افغانستان و تاجیکستان و هندوستان ضریب بیشتری بدهد، از این ماجرا بگذریم که غرضم از این اشاره، چیز دیگری بود؛ چراکه اصلا من یکی مدت نسبتا زیادی یعنی چندین و چند سال است اصولا موسیقی را جدی نمیگیرم و به نوعی موسیقی گریز شدهام و جز برای مطالعه و آگاهی به سراغ آن نمیروم، البته گاهی در همین سفرها و بهضرورتهای این طوری هم به هر حال موسیقی گوش میدهم. اما موسیقی را و بهویژه آن نوع از موسیقی خاص را که بیشتر الان در تاکسیها! شنیده میشود، قبول ندارم و به نظرم این نوع موسیقی چشمبسته به دور خود چرخیدن است و آدمی هر چند ممکن است احساس کند که جاهای زیادی رفته است؛ اما در نهایت به دور خود چرخیده است، بسیاری از جوانها چنان به موسیقی عادت کردهاند که حتی در مترو و ترافیک هم مدام موسیقی در گوششان دنگدنگ میکند و صبح تا شب با موسیقی محشورند، فرض کنید متن موسیقی مزبور و حسی که القا میکند بهترینهای جهان هم باشد به هر حال غوطهور شدن به این صورت در موسیقی، جدایی از جهان و زندگی واقعی را در پی دارد و مثلا این نوع جوانها یک بار هم در روز اخبار نمیشنوند یا بهعنوان یک گردشگر عاطفه و صدا به صدای مادر و برادر و خواهرشان گوش نمیدهند و مدام با چند جمله و یک حس مشخص درگیرند و طبیعی است که با تولید هر اثر جدید موسیقیایی مدتی این اثر عوض میشود. فرض کنید امروز آخرین روزی باشد که صدای یکی از بستگانتان را میتوانید بشنوید نه اینکه خدای نکرده او طوریش بشود که البته این هم احتمال ناممکنی نیست؛ ولی از فردا مثلا یا گوش شما خاصیتی پیدا میکند که صدای او را نمیشنود یا بالعکس، حالا چه میکنید باز هم میروید و دنگدنگ و دوپسدوپس گوش میدهید؟
بگذریم مقدمهمان خیلی طولانی شد، رفتاری این روزها شایع شده است که با دستگاههای الکترونیکی مدام از هم موسیقی و فیلم و حتی مجموعههای تلویزیونی را به امانت میگیریم و کپی میکنیم و گوش میدهیم و استفاده میکنیم، این رفتار با اینکه هیچ کدام از ما چنین نیتی نداریم به زبان ساده دزدی است، درباره موسیقی افغانستان فعلا عذری دارم که دسترسی برای پرداخت ندارم و شنیدن یکی مثل من شاید بهتر از نشنیدن است چون میتوانم خدمتی کنم و تبلیغی کنم و خواننده هم یحتمل روحش شاد میشود که فلان بنده خدا هم شنیده است و معرفی هم کرده است و در دلم هست که اگر زمینهای فراهم بشود هر کدام از اینها را که بتوانم بخرم، اما برای همین موسیقیهایی هم که بنده اصلا قبول ندارم زحمت کشیده شده است و یک بنده خدایی فسفر سوزانده است و وقت گذاشته و هزینه کرده است و بعد ما با یک حافظه جانبی جیبی! به سراغ یک مغازه میرویم و ٢هزار تومان یا ٥هزار تومان میدهیم و کلی فایل صوتی میگیریم و گوش میدهیم و دوباره یک ماه بعد ٢هزار تومان دیگر، مقدمه طولانی شد و حرف زیاد، همین قدر کفایت است که اگر قبر و قیامتی هست که هست باید بسیار مراقب هر رفتارمان باشیم و یکی از رفتارهای متاسفانه بسیار شایع این روزها همین کار بسیار ساده است که هر روز انجام میدهیم، بترسیم از اینکه فردای قیامت جماعتی از ستارگانی که در دنیا با عکس و صدایشان صفا کردهایم سر پل صراط بایستند و طلبکارمان باشند. خدا سلامتشان بدارد.