دشواری عملیات فرهنگی
به صِرف اختلاف سلیقه دیگران را تخطئه نکنیم
شنبه 23 اسفند 1393
پریروز در ایستگاه سپیده باوران از عابس قدسی عزیز نوشتم و دشواری کار در حوزه فرهنگ و ادبیات و هنر. شاید بپرسید که دشواری کار در کجاست؟ قصه این است که مثلا در صندلی سازی هر کسی میداند که صندلی چیست و درست و غلطش معلوم است؛ اما در کار ادبیات و فرهنگ و هنر ماجرا بسیار دشوار است. اصولا کار در مقوله روحانیات و معنویات این گونه است و در ادبیات و هنر و فرهنگ و رسانه همه آنچه شکل میگیرد به دریافت و فهم و مجاهدات روحی متکی است و طبیعی است که هر کسی فهمی دارد. وقتی رژه و هماهنگی یک عده سرباز به ماهها تمرین نیاز دارد، حالا ببینید هماهنگی دستاندرکاران فکر و فرهنگ چقدر میتواند دشوار باشد. در وادی فکر و فرهنگ هر کسی دریافتی دارد و به عبارتی هر اتاقی مرکز جهان است. خاصه ما معتقدان به غیب و نادیدنیها دشواری مضاعفی داریم که مشاهداتمان به قدر مجاهداتمان است. و گاه حجابهای صفات رذیله ما به مدد شیطان چنان زیبا مینمایند که عمری را در وهم به سر میبریم و امان از وهم که با فهم ما چه میکند. آدمی با انس و عشق چهره حقیقی خود را رو میکند و هم از این روست که در برابر آفتاب امامت، بسیاری از سربازان و سرداران سپاه کفر جبهه عوض میکنند و حتی مثل حر شهید میشوند. وقتی ما شیفته اوهام خودمان هستیم مجالی برای عشق ورزیدن به دیگران پیدا نمیکنیم. ما که مومنان و مصلین و حتی مجاهدین را به انواع القاب مینوازیم و محترم نمیداریم کی میتوانیم به اصناف مردمان عشق بورزیم.
زمانی سالها منکر کسی بودم و روزی از اتفاق با جمعی از دوستان میهمانش شدم و آن دیدار خیلی در عقیدهام نسبت به آن بزرگوار تغییری ایجاد نکرد؛ اما نسبت به خودم شک کردم و یکه خوردم و به رفتار و انکار خودم شک کردم شاید قدری دشوار به نظر بیاید؛ اما این طور بود. من وقتی او را از نزدیک دیدم و عوالم و دلایلش را هم از نزدیک دیدم و شنیدم یا حدس زدم با اینکه باز حاضر نبودم و نیستم از دلایل خودم کوتاه بیایم؛ ولی به خودم برای تخطئه سریع او شک کردم. شاید او در مسیر خودش برسد به جایی که من هم ناچار باشم بپذیرمش. آدمیزاد تا زنده است، میتواند این طرف و آن طرف برود و خط عوض کند و حرکتش را تعمیق کند و هر اتفاقی ممکن است برایش بیفتد. مشکل بزرگ ما در اینکه نمیتوانیم همه ظرفیتهای و استعدادهای داخلی را در یک حوزه هم نوا کنیم همین است که فقط و فقط از موضع خودمان به ماجرا نگاه میکنیم و برای دیگران حق حیات و اجازه فکر کردن قائل نیستیم. اختلافها رحمت خداست؛ ولی ما باید بتوانیم در عین اختلافها همکاری کنیم و همراهی. اما هر کسی خود را صراط المستقیم میداند و همه را به خودش فرا میخواند. کار گروهی و کار تیمی و کار جبههای مستلزم حرمت گذاشتن عاشقانه به دیگران است و مستلزم اینکه خود را تمام و کمال و مرشد کامل ندانیم. ما نیازمند تواضع در برابر همدیگر هستیم. همه ما بندگان خدا و خلیفههای بالقوه خدا هستیم و باید به همدیگر اجازه متفاوت بودن بدهیم. اما آدمیزاد در معرض نسیان و غرور است. گروهی با پلورالیزم و چرندیاتی از این دست شورش را درمیآورند و گروهی دیگر در بینمکی نوبرند. درست است که صراط المستقیم یکی است؛ اما روندگان بیشمارند و هر کسی با توجه به سن و تجربه و سلوک خود در جایی و مرحلهای از مسیر سیر میکند. ما حق نداریم دیگران را تا منکر ضروریات و اصول و خط قرمزها نشدهاند به صرف اختلاف سلیقه تخطئه کنیم.
علیمحمد مؤدب