کهکشان چهره ها، جدیدترین مجموعه شعر علی محمد مودب است که با شصت و هفت شعر نیمایی توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. در برخورد با کهکشان چهره ها آنچه برای خواننده بیشتر نمود پیدا می کند، بازگشتِ شفافِ شاعر به فطرت است. یعنی روح جاری در کهکشان چهره ها، اصالتهای انسانی و گرایش های مقدس است(تعبیر علامه مطهری از فطرت). کهکشان چهره ها، دغدغه های یک شاعر نیست، بلکه تجربه های یک انسان است. شاید بتوان گفت منتقدانِ نو خیلی به بیراهه نرفته اند اگر گفته اند: شعر باید کاملاً تجربه شود تا بتواند تأثیرگذار باشد. یا گفته اند: «شعر نباید معنی بدهد، باید [حضور داشته] باشد». هرچند بر نگاه آنها نقدهایی وارد است؛ اما اهمیت دیدگاه نقد نوین از این جهت قابل تامل است که به تجربه توجهی ویژه دارد.
کهکشان چهره ها، بیانگر اصالتهای انسانی و گرایش های مقدس شاعر است. اولین دلیل برای اثبات این ادعا در ابتدای مجموعه شعر، قبل از فهرست شعرها قرار دارد. آن جا که شاعران کتابشان را تقدیم می کنند به همسر، پدر، مادر و کسانی که دوستشان دارند، مودب اینگونه شروع می کند: هستی ام باغ سکوتی است/ گلی کم دارد/ به جهان آمده ام/ نام کسی را ببرم. این شعر به صورتی شفاف بیانگر احساس حقیقت جویی در وجود و جان تشنۀ شاعر است. شاعر در همان آغاز حرف خودش را می زند و البته رسیدن به جان کلام یعنی این حقیقت که شاعر بدون هیچ تظاهری در جستجوی کمال مطلق است، زمانی برای مخاطب میسر می شود که دستِ کم یک بار تمام شعرهای کهکشان چهره ها را بصورت کامل بخواند.
بی قراری ها و دلتنگی ها
دوست ندارم که رها باشم/ بی همه و بیخود و بیهوده/ پای به زنجیر سر زلفی/ دست به دامان کسی خوب است/ با دلی از وسوسه آلوده . (صفحه13)
در وجود انسان ها، نیازِ به دل بستن و متصل شدن به محبوب و معشوقی قدسی و پاک احساسی فطری است. سطر آخر شعر، گویای این حقیقت است که هر نوع وابستگی مطلوب نیست. عشقی مطلوبِ فطرتِ پاک انسان است که در آن وسوسه نباشد و از همین سنخ است، شعرهایی که در انتظار موعود عدالت گستر در کهکشان چهره ها آمده است.
در تمام لحظه ها/ در تمام عکس ها/ جای خالی کسی به چشم می خورد/ ای امام عصرها/ که عصر ما چشم دیدن تو را نداشت/ نوری از نوازش تو را در هزار چهره ی شهید دیده ام/ گرچه جز دریغ حاصلی نبرده ام/ آنچنان که گوئیا سماحت حسین را/ از نگاه لشکر یزید دیده ام. (صفحه15)
هیچ زبانی صادق تر از زبان فطرت انسان نیست. این بیقراری های شاعر حکایت همان دلتنگی های مولاناست، اما با زبان امروز: بشنو این نی چون شکایت میکند/ از جداییها حکایت میکند/ کز نیستان تا مرا ببریدهاند/ در نفیرم مرد و زن نالیدهاند/ سینه خواهم شرحه شرحه از فراق/ تا بگویم شرح درد اشتیاق/ هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش. همچنین در کلیات شمس این حال مشاهده می شود: این دل بیقرار را از قدحی قرار ده / وین صدف وجود را بخش صفای گوهری / یا برهان ز فکرتم یا برسان به فطرتم / یا به تراش نردبان باز کن از فلک دری. علامه اقبال لاهوری نیز می گوید: هزاران سال با فطرت نشستم/ به او پیوستم و از خود گسستم.
در کنار رودخانۀ جهان/ سنگریزه های کائنات را نگاه می کنم/ شاید اشتباه می کنم/ این دل غریب و تشنه را/ با کدام قطره آشنا کنم/ یا کجای تنگنای کهکشان شنا کنم؟ (صفحه 75).
توضیح دادن درباره شعر شصت و دوم کتاب، دشوار می نماید و فکر می کنم بهتر از هرکسی معنای این شعر را کسی می فهمد که در زندان اسیر شده باشد و میل آزاد شدن داشته باشد. این شعر حکایتِ همان مرغِ باغ ملکوت است که چند روزی در قفس تن باید باشد و تداعی کننده آن حدیث شریف نبوی است . انما الدنیا سجن المومن. دنیا زندان مومن است( امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 356).
زبان فطرت، زبان مشترک تمام انسان هاست و بر همین اساس اگر شاعری با زبان فطرت سخنی بگوید، کلام او در سطح وسیعی قابلیت انتشار را دارا خواهد شد. در شعر مودب بزرگتر و زیباتر از هر آنچه که تکنیک مدرن و آرایۀ سنتی نامیده می شود، صداقت شاعر با خودش و شعرش است. این صداقت شاعر و مواجهه صادقانه او با خودش، محل ظهور اصالتهای انسانی و گرایش های مقدس است. دارم از خودم نا امید می شوم/ قد حرف های عاشقانه نیستم/ من قیافه ام به عاشقان نمی خورد (صفحه 22).
تازیانه های سلوک ، اعتراضی به درون
مفاخره و خودستایی در شعر فارسی قدمتی دیرینه دارد. هرچند آنگونه مفاخره که در گذشته مرسوم بوده است امروز کمتر مشاهده می شود اما جلوه هایی از آن مفاخره ها به صورتهایی دیگر در شعر امروز وجود دارد که مجال پرداختن به آن در این اندک نوشتار نیست. در کهکشان چهره ها، شاعر به جای آنکه اسیر منیت ها و خودستایی شود، با تازیانۀ سلوک رفتار و کردار خوبش را مورد معاتبه قرار می دهد.
ساده تر بگویم اهل کوچه های خاکی ترانه نیستم/ با دقایق وجود ساعت دلم تکان نمی خورد/ دارم از خودم/ نا امید می شوم/ قد حرفهای عاشقانه نیستم/ من قیافه ام به عاشقان نمی خورد/ سالهاست فکر می کنم/ من که راسخ و دقیق/ چون عمود خیمه گاه شرک/ با ستون لشکر یزید ایستاده ام/ کی شهید می شوم؟ (صفحه22)
اینگونه شعرها را می توان شعر اعتراض نامید. اعتراض فطرت انسان به عملکرد او. اعتراض به نهادِ قدرت درون. اعتراض به منیتی که در وجود همۀ انسانهاست و حاصل آن تهذیب نفس از خودکامگی ها خواهد شد. همانند شعر قبل، شاعر در شعر شماره هفت نیز فاصله خود را با امام حسین علیه السلام بسیار زیاد می بیند: گرچه جز دریغ حاصلی نبرده ام/ آن چنان که گوییا سماحت حسین را/ از نگاه لشکر یزید دیده ام. (صفحه 15)
اعتراض
نگاه شاعر، به جهان پیرامونش توام با اعتراض و نقد است. اما این فریاد اعتراض و نقد با زبان نرم فطرت همراه شده است که تاثیر آن بیشتر از فریادهای بی حساب و کتاب است. اعتراض اگر با زبان فطرت باشد، بهتر شنیده خواهد شد چرا که فطرت انسان منتسب به هیچ جریان سیاسی و اجتماعی نیست.
آشیانۀ پرندگان مرده ام/ حال من/ حال مسجدی/ که تمام شب/ بی نماز مانده است و آفتاب سرزده است/ حال مسجدی قدیمی و بزرگ که/ از اذان صبح/ تا صلات ظهر/ هرچه فکر کرده جز توریست ها/ هیچ کس به خاطرش نیامده است.(صفحه 29)
نمونۀ موفق ِ شعر اعتراض، شعری نیست که بیانیه وار خطاب به این و آن سروده شود. بلکه همین شعرِ / آشیانه ی پرندگان مرده ام / را می توان جزء موفق ترین شعرهای اعتراض علی محمد مودب به شمار آورد.
فریاد اعتراض شاعر در این شعر به وضوح شنیده می شود. شاعر با ظرافت تمام اشاره می کند به مسجدی که جز توریست ها کسی را در خود نمی بیند. آنکه باید این اعتراض را بشنود می شنود و آنکه نمی خواهد بشنود، به هیچ وجه نخواهد شنید. مخاطب این اعتراض شاید نمازگزاران باشد و شاید سازمان میراث باشد و شاید دیگرانی. شاعر با گرایش مقدس فطری خود به دین ، دردِ خالی بودنِ برخی از مساجد از نمازگزار را بیان کرده است.
به نظر می رسد که دایره شعر اعتراض وسیعتر از آنی باشد که برخی از شاعران و منتقدان رسم می کنند. انسان( اعم از شاعر و نویسنده و ...) می تواند نسبت به عملکرد خود، اطرافیان خود، مردم خود معترض باشد و نباید دایره شعر اعتراض را محدود به نهاد قدرت کرد.
حاصل آنکه، علی محمد مودب در کهکشان چهره ها صاداقانه با خودش مواجهه شده است و بیقراری ها، دلتگی ها ، شعر اعتراض و اجتماعی و حتی عاشقانه او بر اساس اصالتهای انسانی و گرایش های مقدس شکل گرفته است.
سید حسن مبارز