یادداشتی از حمیدرضا شکارسری

به دلیل ادبیات و غیره ...

« كهكشان چهره ها » ادای دینی ست از سوی « علی محمد مؤدب » ، هم زمان به تعهدات اجتماعی و سیاسی و دینی‌اش از یك طرف و تعهدات ادبی‌اش از طرف دیگر

پنجشنبه 14 شهریور 1392

به نام خدا


فلاسفه چهار دلیل را برای وقوع هر پدیده ای در نظر می‌گیرند . بدون هر كدام از این چهار دلیل پدیده‌ها قابلیت وقوع نمی‌یابند . این دلایل به زبانی ساده به شرح زیرند :

علت فاعلی : پدیدآورنده‌ی پدیده را علت فاعلی گویند . مانند نجار كه علت فاعلی یك صندلی       چوبی ست . 
علت غایی : هدف نهایی پدید آوردن پدیده را علت غایی گویند . به طور مثال نشستن انسان بر روی صندلی می‌تواند علت غایی صندلی باشد .
علت مادی : جنس و نوع ماده‌ی به‌کاررفته در پدیده را علت مادی گویند . چوب علت مادی یك صندلی چوبی ست .
علت صوری : صورت و هیات و شكل نهایی پدیده را علت صوری گویند . شكلی مركب از پشتی و كفی و تعداد مشخصی پایه ، علت صوری یك صندلی ست . 

حال اگر هر مجموعه شعر را یك پدیده فرض كنیم می‌توانیم عناصر زیر را به عنوان دلایل وقوع آن بدانیم :
شاعر علت فاعلی یك مجموعه شعر محسوب می‌شود . 

دلایل متعددی از دلایل متنی گرفته تا فرا متنی و از دلایل شخصی گرفته تا ادبی و اجتماعی و سیاسی و مذهبی به عنوان طیفی بسیار متنوع و متفاوت می‌تواند علت غایی انتشار یك مجموعه شعر باشد .

شكل نهایی شعر در قالب و فرم و ساختار ویژه و خود بسنده‌اش به مثابه علت صوری چاپ یك مجموعه شعری ست .

زبان و كیفیت ظهور و بروز زبان با تمام مختصات و ویژگی‌هایش اعم از این كه در برو نهی زبان تظاهر نماید یا در درو نهی زبان حادث شود ، علت مادی یك مجموعه شعر به حساب می‌آید . 

« كهكشان چهره ها » از پدیده‌های شعری این سال‌هاست . دلایل انتشار این پدیده كدام است ؟

***

یك )

دلیل فاعلی « كهكشان چهره ها » شاعری ست به نام « علی محمد مؤدب » . 

« رولان بارت » توصیه می‌کند نام او را ندیده بگیرم و به بررسی دیگر دلایل بپردازم اما من حداقل به عنوان یك عامل معنا بخش یا بهتر است بگویم یك عامل فراهم کننده‌ی زمینه‌ی تا ویل متن ،  نمی‌توانم از كنار نام هیچ شاعری بی اعتنا بگذرم انگار كه او هیچ نیست ! 

مگر می‌توان نام « نیما » را از بالای شعرش پاك كرد ؟ بعد با آن غرابت زبانی چه باید كرد ؟ 

مگر می‌شود به همین راحتی نام « شاملو » را از زیر شعرش پاك كرد و آن شخصیت بارز شعری را ندیده گرفت ؟ شخصیتی كه نه تنها زبان باستان گر ای شعرش را توجیه می‌کند بلكه برای خوانش مخاطب تعیین مسیر می‌کند . 

مگر می‌توان نام « علی معلم » را پای مثنوی‌هایش ندید ؟ بعد از كجا باید بفهمیم این « خاقانی » نیست كه سرو کله‌اش در دامغان و تهران این روزگار پیدا شده است ؟!

نام شاعر از عناصر پیرا متنی ست كه خواه نا خواه در خوانش متن دخالت می‌کند و لزوما ًبنا نیست ارزشی كمتر از كلمات متن داشته باشد . 

« علی محمد مؤدب » را با شعرهایی انقلابی‌اش می‌شناسیم . اشعاری كه چه بسا در بحبوحه‌ی بحران‌های سیاسی و اجتماعی سروده شده و داغ داغ منتشر می‌شوند . او را با اشعار دینی‌اش  می‌شناسیم . اشعاری كه با عنایت به شخصیت‌ها و حوادث تاریخی دینی سروده و نقل محافل شعری و كمی پیش‌تر از این برگزیده‌ی کنگره‌ها و جشنواره‌های شعری می‌شدند . « مؤدب » را با نوشته‌ها و مصاحبه‌هایش می‌شناسیم كه همیشه منتقد و البته گاه تند و عصبی و پرخاشگر و جوانانه از مواضع ادبی ، سیاسی و اجتماعی‌اش دفاع می‌کند و به سوی مقابل هجوم می‌برد . او را با فعالیت‌های سیاسی‌اش می‌شناسیم كه البته بیشتر با وجهی ادبی اما صریح و عریان انجام می‌شوند . با  « شهرستان ادب » كه مؤسسه ای است كاملاً در خدمت نظام و چهره‌های مورد وثوق انقلاب ، مجری برنامه‌های متعدد ادبی انقلاب و ناشر پركار آثار ادبی دینی و انقلابی . 

من اما بیشتر دوست دارم او را با مجموعه شعرهای « عاشقانه های پسر نوح » منتشر شده در سال 1382 و « مرده های حرفه ای » در 1384 به یاد بیاورم با شعرهای درخشانی كه گاه تدین و انقلابی گری را در لایه‌های زیرین خود پنهان كرده بودند . پس دینی بودند اگر چه عاشقانه به نظر می‌رسیدند و انقلابی بودند اگر چه شخصی به نظر می‌رسیدند . 

حالا سال‌ها پس از آن شعرها ، « كهكشان چهره ها » را از این شاعر و فعال مذهبی – انقلابی شاهدیم . 

خواهیم دید كه « علی محمد مؤدب » دلیل فاعلی خوبی برای « كهكشان چهره ها » است . 

دو)

دلیل صوری این مجموعه شعر ، قالب نیمایی است . قالبی كه با وجود عمری بسیار كمتر از قوالب كهن شعر فارسی ، امروزه در غربتی به مراتب غریب تر از این قوالب به گرفتار شده است . چرا غزل با آن همه پیشینه ، با توجه به زبان و فضای دائما متغیر شعر امروز به راحتی خود را به هنگام می‌کند و شعر نیمایی با وجود این همه انعطاف پذیری فرمی و ساختاری نتوانسته است ؟ چرا زبان و تکنیک‌ها و شگردهای زبانی در شعر نیمایی هم چنان بیشتر وام دار « نیما » ، « اخوان » ، « شاملو » و حتی « سپهری » است تا « فروغ » كه در اشعار نیمایی‌اش به زبان و فضایی به مراتب نوتر از دیگران دست یافته بود ؟ چرا با وجود زبان نسبتاً نو و با طراوت ، نیمایی‌های « قیصر امین پور » و « محمدرضا عبدالملكیان » ، بر خلاف قوالبی چون دوبیتی و رباعی و غزل موجی از تاثیر و تقلید به راه نی انداخت ؟ 

شعر نیمایی معاصر به خاطر حضور هنوز زنده‌ی شاعران بزرگ آفریننده و توسعه دهنده‌ی آن ، كماكان در حوزه‌ی تاثیر كاملاً پررنگ آنان قرار دارد . هنوز فرصت رهایی از این سیطره برای شعر معاصر فراهم نشده و تنها تظاهراتی پراكنده از این رهایی در اشعار نیمایی « فروغ » ، « امین پور » و « عبدالملكیان » رخنمون شده است . در حالی كه غزل از حوزه‌ی استحفاظی اسطوره‌های خود خارج شده است و خروج از نرم‌های منجمد زبانی و بیانی آن انرژی و جسارت به مراتب كمتری می‌طلبد . 

زبان و بیان كلیشه ای اكثر اشعار نیمایی این دهه‌ها ، استقبال از این قالب را به شدت كاهش داده است چرا كه مخاطب تازگی و طراوتی در آن نمی‌بیند . شاید با گذر زمان و فاصله گیری از زمان پیدایش و نضج اولیه‌ی این قالب ، زمینه و شهامت عبور از زبان و بیان كلیشه ای جاری در آن بهتر و بیشتر فراهم گردد . 
در « كهكشان چهره ها » اگرچه رد پای بزرگان تاریخ شعر نیمایی به وضوح دیده می‌شود اما با این همه در برهوت این قالب شعری رگه‌های امیدوارکننده‌ی فراوانی به چشم می‌خورد . 

اسلوب بیانی « مؤدب » در این شعرها استفاده از شكل كامل اركان افاعیلی و رسیدن به موسیقی كامل شعر نیمایی از یك سو و استفاده‌ی پیاپی از قافیه و حتی ردیف در سطرهای متعدد شعر از سوی دیگراست به گونه ای كه زنگ آن در جای جای شعر به گوش برسد . این اسلوب را اگر به زبان تا حد امكان طبیعی و نزدیك به بیان محاوره با من دی از دایره‌ی واژگان معمولی و در دسترس هم اضافه كنیم ناخودآگاه زبان شعری « سهراب سپهری » و به خصوص « قیصر امین پور » را به یاد می‌آوریم . با این همه تركیب زبان و بیان و محتوای این شعرها خاص خود « مؤدب » است و اگر بتواند از تراكم گاه حشو ، آزاردهنده و متکلفانه‌ی قوا فی بكاهد ، فضای اشعار نیمایی او اختصاصی تر هم می‌شود :

« بسیار خسته ام / انگار / روح گلی شكسته / كه عمری است / زیر لحاف سنگی صخره / خوابش    نمی برد »

تقطیع در شعرهای این مجموعه گاه مخاطب را برای قرائت درست دچار مشكل می‌کنند . مثلا معلوم نیست در شعر بالا چرا سطر چهارم از سطر قبل از خود جدا شده است ؟ 

یا در شعر زیر :
« در سایه ، نانی خشك / با عطر آن ها / گرم رویاهای نرمی می شود / و سایه به سایه باگت داغی ، / دنبال آن ها می رود »

در این نمونه هم جدایی نادرست سطرهای دوم و سوم ، وزن سطر سوم را از مستفعلن مستفعلن جاری در كل اثر ، به فاعلاتن فاعلاتن تبدیل می‌کند . ضمنن حضور « و » در ابتدای سطر چهارم اساساً وزن آن را مختل نموده است .  

در عوض در آخرین سطر شعر زیر عدم تقطیع ، وزن آن را مختل نموده است :
« با قطار ابرها / زودتر بیا / ورنه این قطار نق نقو / ایستگاه را به جست و جوی تو ترك می كند ! »
سه)

زبان به عنوان دلیل مادی شعر نیمایی « مؤدب » چنانچه ذكر شد از دكلماسیون طبیعی كلام بهره‌مند است و همین امر زمینه را برای حضور همین واژگان معمولی فراهم می‌کند . كلماتی كه فضا را به زندگی جاری انسان امروزی نزدیك می‌کند و در نتیجه شعر را صمیمی و با طراوت می‌نماید :

« سنگ قبر / طرح روی جلد / داستان زندگی است ! »

كه اگر به جای طرح روی جلد ، طرح پشت جلد بود ، حاصل كار تصویر به سامان تری می‌شد . در واقع گهواره‌ی كودكی طرح روی جلد داستان زندگی ست نه سنگ قبر !

حضور اصطلاحات عامیانه و رایج در محاورات روزمره‌ی مردم شعرهای « مؤدب » را در برقراری ارتباط با طیف‌های مختلف مخاطبان تا حد زیادی موفق می‌کند . همان خصلتی كه به طور مثال شعر « اخوان » را ورد زبان‌ها ساخته است :

« دست هایمان تهی / چشم هایمان پر از امید و / قلب هایمان ... / با یكی دو قطره اشك / از خجالت نگاه هم درآمدیم ! »

در این وضعیت ، استفاده از وجه استعاری كلمات كاربرد ویژه ای در شعر می‌یابد و از ساده‌ترین رخدادهای زندگی می‌تواند شعری ساده اما عمیق درآورد :

« رفته ای سفر / رفته ای / به محض رفتن تو / خانه بوی بی كسی گرفته است / از اداره ای كه قلب خسته ی من است / زندگی به قدر روزها ی رفتنت / مرخصی گرفته است ! » 

زبان در بعضی از شعرهای موفق « كهكشان چهره ها » به خاطر آبشخوری كه در زندگی روزمره دارند ، متن را به سمت عینی گرایی و جزءنگری پیش می‌برد و این یكی از عوامل مهمی ست كه تاریخ شعر نیمایی كمبود آن را به شدت حس می‌کند . « فروغ فرخزاد » نیز باید همین مسا له را دریافته باشد كه در شعرهایش آن چنان عینی و مادی می‌نویسد و در شعرهای معروف و موفقش حتی از ذكر اسامی خاص هم ابایی ندارد . 

چنین نگاه استقرایی ، وجهی مدرن به شعرهای نیمایی « مؤدب » بخشیده است . نگاهی كه در آن عناصر جزیی ، دریچه ای برای نگاهی كل نگر به جهان محسوب می‌شوند . نگاهی كه هنرمندانه پنهان مانده‌اند و این مخاطب است كه باید درو نمایه‌های اثر را از خلال غور در جزییات اثر استخراج یا كشف نماید :

« سرتاسر هفته / سرتاسر هفته / تنها / یك بربری با حسرتی وحشی / تماشایی است / بر میخ نانوایی / كه در قلبش فرو رفته » 

كه باز هم هیچ دلیلی برای تقطیع سطرهای چهارم و پنجم وجود ندارد . 

« مؤدب » هر گاه از این نگاه عینی گرا فاصله گرفته ، شعرش را به کلیشه‌های رایج شعر نیمایی نزدیك و آن را هلاك كرده است :

« در كنار رودخانه ی جهان / سنگریزه های كاینات را نگاه می كنم / شاید اشتباه می كنم / این دل غریب و تشنه را / با كدام قطره آشنا كنم / یا كجای تنگنای كهكشان شنا كنم ؟ »

كه البته خوشبختانه تراكم چنین پرداخت‌هایی در این مجموعه بسیار كم است . 
چهار)

در هنر یافتن دلیل غایی خلق اثر به راحتی امكان پذیر نیست . چنان چه پیش از این ذكر شد ، دلایل متعددی از دلایل متنی گرفته تا فرا متنی و از دلایل شخصی گرفته تا هنری و اجتماعی و سیاسی و مذهبی و ... به عنوان طیفی بسیار متنوع و متفاوت می‌تواند علت غایی انتشار یك اثر هنری چون مجموعه شعر باشد .
با وجود این كه بسیاری چون پیروان نقد نو و فرمالیست‌ها معتقدند كه یافتن این دلیل هیچ فایده ای ندارد اما به گمان نگارنده بررسی دلایل غایی اثر هنری می‌تواند در پژوهش‌هایی از جمله جامعه شناسی هنر ، اقتصاد هنر ، روانشناسی هنرمند ، تاریخ نگاری ادبیات و بررسی گفتمان‌های هنری و فرا هنری حاكم بر دوره‌ی خلق اثر بسیار مفید باشد . 

« كهكشان چهره ها » ادای دینی ست از سوی « علی محمد مؤدب » ، هم زمان به تعهدات اجتماعی و سیاسی و دینی‌اش از یك طرف و تعهدات ادبی‌اش از طرف دیگر . به عبارت دیگر می‌توان « مؤدب » شاعر و « مؤدب » مؤمن و منتقد سیاسی و اجتماعی را یك جا با هم دید . 

متعادل‌ترین شعرهای « مؤدب » از نظر فرم و محتوا در این مجموعه گرد آوری شده‌اند . در فرمی نیمایی كه دیدیم تقریباً به درستی اجرا شده است . فرمی بهره‌مند از درو نمایه‌های قابل ارجاع به جامعه تا درو نمایه‌های هستی شناختی با رنگ و بوی فلسفی . از عشق تا نقد مدرنیته . از حضرت علی اصغر (ع) تا گل فروش خردسال سر چهارراهی در تهران ... 

« برگ برگ / شاخه شاخه ، دسته دسته / دست دست / گلفروش خردسال را / باد برده است ! »

و از مرگ تا خواهش بازگشت به خود گم گشته‌ی انسانی در جهانی بی عشق كه با دیوارهای بلندش چون سلولی انفرادی است با درهای باز كه رهایی و آزادی از آن هم بیهوده است :

« دیوارها بلند / و جمله ها بریده و معلول / سلول انفرادی من باز است / اما / یك عمر با تو فاصله دارد! / آوخ! چه راه دور و درازی! / و كیست آن كه حوصله دارد؟ / دیدار یك خیال توان فرساست! / آن دورهای دور / دور از همه جهان / من هستم و زمان / آن دورها سیاهی من پیداست ! »

به این ترتیب دلایل غایی متعددی می‌توان برای « كهكشان چهره ها » در نظر گرفت . شاعر هم دلایل ادبی را به عنوان یك شاعر در نظر داشته است و به رشد كیفیت ادبی اشعارش نسبت به آثار قبلی‌اش اندیشیده است و هم بر فرا متن‌هایی كه در درو نمایه‌های شعرها منعكس شده‌اند تاكید كرده است . به همین دلیل بود كه گفتم شخصیت ادبی – اجتماعی « مؤدب » دلیل فاعلی خوبی برای « كهكشان چهره ها »ست . او طبق انتظارها عمل كرده است . انتظار نداشتیم از او شعری مثلاً اروتیك بخوانیم كه نمی‌خوانیم . انتظار نداشتیم شعار بخوانیم كه نمی‌خوانیم . انتظار داشتیم حتی اگر شعری عاشقانه با مضامینی نسبتاً شخصی می‌خوانیم ، شعری متعهد و ملتزم بخوانیم كه می‌خوانیم . انتظار داشتیم شعری منتقد اما با عصبیتی كمتر و اندیشه ای عمیق تر از قبل بخوانیم كه می‌خوانیم . 

دلایل غایی انتشار « كهكشان چهره ها » هم متنی ست و هم فرا متنی . هم به دلیل ادبیات منتشر شده است و هم به دلیلی فرا ادبی . همان قدر كه « علی محمد مؤدب » هم شاعر ست و هم فعال اجتماعی و سیاسی . 

 این مقاله 28 مرداد در روزنامه «تهران امروز» منتشر شده است.



تصاویر

به دلیل ادبیات و غیره ...

download

نظر جدید

 

نام

ایمیل

 
تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: