درباره مرحوم استاد مشفق کاشانی

مشفق؛ ذکر خیر همه ما

مشفق به‌راستی مشفق بود، مشفق ذکر خیر همه ما بود و امروز که شیطان‌ها بیش از هر روزی می‌خواهند بین دل‌های ما فاصله بیندازند، ازدست‌دادن مردی چون مشفق برای ادبیات انقلاب حقا که مصیبتی است. اما به فضل و کرم خدا امید است که دوستان و شاگردان مشفق با شفقتی که از او آموخته‌اند جای خالی او را پر کنند.

دوشنبه 06 بهمن 1393

نخستین بار گفتش کز کجائی
بگفت از دار ملک آشنائی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت انده خرند و جان فروشند
خدا رحمت کند قیصر را که چه خوب گفت: ناگهان چقدر زود دیر می‌شود و انگار همین امروز صبح بود قبل از آنکه برای تشییع بروم بهشت زهرا، نخستین بار که نام مشفق کاشانی را شنیدم، گمان کردم با شاعری از قرون گذشته طرفم؛ اما دوستی شفیق مرا از اشتباه درآورد و گفت که نام مشفق عباس کی‌منش است و تخلص او مشفق کاشانی و از آن نخستین بار که دیری نگذشته بود که شاید ده سال پیش دیدم در دانشگاه علوم پزشکی ایران نشسته‌ام کنار استاد مشفق کاشانی و داریم باهم یک مسابقه شعر دانشجویی را داوری می‌کنیم، مسابقه جالبی بود و جوان‌ها پرشور و دخترها و پسرها دو حزب بودند. انگار، سالن پر از دانشجو بود و برای هر شعری چقدر کف می‌زدند و ابراز احساسات و سر و صدا.نوع برگزاری مسابقه عجیب بود و جالب و من فقط یک بار دیگر در این سال‌ها و آن هم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به میزبانی سیدحبیب نظاری با چنین مسابقه‌ای مواجه شدم و یادش بخیر سیدحبیب نظاری نازنین،- شاعر گنجشک‌ها - که چقدر غافلگیرم کرد وقتی یک هفته خیلی جدی از داوری شعر حرف زد و با چه فضاسازی شگفتی مرا که آن روزها جهان شعرم عشقی درآمیخته با اجتماع و سیاست و جنگ‌های جهان بود به ناگهان مبهوت و حیرت‌زده با فوجی از بچه‌های خردسالی مواجه کرد که با اضطراب شگفتی پشت تریبون می‌رفتند و نفس‌نفس زنان می‌خواندند: «یه توپ دالم قلقلیه!» 
خدا خیر دهد سیدحبیب را که در همان یک ساعت، بقدر ده سال دانشگاه، تربیتم کرد 
برگردیم به دانشگاه ایران و پزشکان آینده که با حسی از همین سنخ پشت تریبون می‌رفتند و شعر می‌خواندند و استاد مشفق که مثل من مبهوت شده بود از این نوع مسابقه، آهسته در گوش من می‌گفت هر چه شما نظر بدهید من هم قبول دارم و من باید تندتند، آن همه شعر را هم‌زمان از روی کاغذ می‌خواندم و رای می‌دادم. در آن جلسه غرق بودم در حس شکوهمندِ نشستن کنار مردی که نخستین بار نامش را شنیده بودم، او را متعلق به گذشته شکوهمند ادبیات فارسی پنداشته بودم و حقا که از آن گذشته که من در غزل پر از آرامش و نشاط و وسعت و رواداری و شکوه سنتی فارسی دیده بودم، فره‌ای و بهره‌ای بسیار در او بود. 

بعدها توفیق یافتم در جلسات داوری کنگره‌های شعر و چند سال هر هفته در جلسه شورای عالی شعر دفاع مقدس در کنار او نشستیم و از حسن خلق و کرامت او بسیار آموختم. مشفق از بزرگان و سخنورانی بود که نامش اعتبار و پشتوانه جدی شعر انقلاب بود و پیوستن او و بزرگانی چون اوستای بزرگ به کاروان شعر انقلاب این قافله را اعتبار بخشید، مشفق از نخستین کسانی است که در شعر جنگ، مجموعه شعرهای شاعران را گردآوری کرد و در حوزه‌هایی مثل مجموعه مرثیه برای امام خمینی(ره) هم آن بزرگوار از نخستین کسانی است که مجموعه آثار شاعران را گردآوری کرده است. مشفق همواره به انقلاب و شهدا و امام و رهبری وفادار ماند و بارها در جلسات شعری که شاید کسی منتظر خواندن شعری با این فضاها نبود آن بزرگوار خط را می‌شکست و از انقلاب و امام و شهدا می‌خواند.مشفق شاعری توانا و متبحر در غزل و استادی تمام در تصنیف‌سازی بود، مشفق را همه به مهربانی و دوستی می‌شناسند و از همین رو یکی از شاعرانی است که بیش از همه اخوانیه گفته‌ است. آخرین بار مدتی پیش در محفل بزرگداشتش در موسسه اوج، بعد از مدت‌ها توفیق دیدارش حاصل شد و شگفت بود که آن بزرگوار از کتابی گفت که برای من کنار گذاشته بود و گفت که می‌فرستد و یکی‌دو هفته قبل به‌واسطه ناصر فیض مهربان کتاب را برایم فرستاد و من هنوز مبهوت این حضور ذهن و مهربانی بی‌شائبه بودم که خبر رسید: انا لله و انا الیه راجعون. استاد مشفق را از دست دادیم.مشفق به‌راستی مشفق بود، مشفق ذکر خیر همه ما بود و امروز که شیطان‌ها بیش از هر روزی می‌خواهند بین دل‌های ما فاصله بیندازند، ازدست‌دادن مردی چون مشفق برای ادبیات انقلاب حقا که مصیبتی است. اما به فضل و کرم خدا امید است که دوستان و شاگردان مشفق با شفقتی که از او آموخته‌اند جای خالی او را پر کنند.


سی ده نود و سه
در سایه شهید طالبی آهویی در تهران‌پارس

علی‌محمد مؤدب 


روزنامه شهرآرا - یک بهمن نود و سه 

نظر جدید

 

نام

ایمیل

 
تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: