«سفر بمباران» عنوان تازهترین دفتر شعر علی محمد مودب است که در نمایشگاه کتاب امسال از سوی انتشارات موسسه شهرستان ادب منتشر و عرضه شد. در ادامه یادداشت حسن صنوبری را بر این کتاب میخوانید. گفتنیست این یادداشت روز گذشته با اندکی تلخیص در روزنامه جام جم منتشر شده است. صنوبری بر پیشانی یادداشت خود نوشته است: «به دو بهانه؛ یکم: انتشار مجموعه شعر موفق «سفر بمباران» سرودۀ علیمحمد مودب. دوم: انتشار همهسالۀ شعرهای ضعیف»
یک
به دوستی گفتم از شاعران بزرگ غیر ایرانی هیچ خواندهای؟ از شاعران بزرگ عرب و بعضاً غیر عرب، فلانی و بهمانی و آن آقا و آن خانم و آن یکی ...؟ گفت: بله. گفتم: حالا فرض کن این کتاب، ترجمۀ آخرین دفتر شعر یکی از آن شاعران است. فرض کن قبل از نمایشگاه کتاب امسال، مترجمش در گفتگویی با یکی از روزنامههای اصلاحطلب (هواداران ادبیات وارداتی) خبر منتشر شدنش توسط یکی از نشرهای روشنفکری (ناشران ادبیات وارداتی) را داده است. گفتم چنین فرض کن و سپس شعرها را بخوان. آنگاه خواهی گفت این شاعر بزرگ غیر ایرانی در این مجموعهاش به کمال رسیده است. چه در خیال، چه اندیشه و چه ساختار. خواهی گفت: این شاعر چه حرفهای زیبایی دارد و چه زیبا حرف میزند. به آن دوست گفتم: اصلاً فرض کن پس از سالها یک مجموعۀ سیاسی از نزار قبانی پیدا شده ... یا نه، یک منظومۀ عاشقانه از محمود درویش!
اگر دوستم شعر ایرانی را خوب میشناخت، یا اگر شعرهای خوبِ ایرانی را میشناخت، مجبور نبودم اینگونه با او سخن بگویم.
«صدای ما را بریدهاند
صدای ما را در DVDها
در ورزشگاههای صد هزار نفری
در اتاقهای Chat ، حبس کردهاند»[1]
دو
شعر ایرانی هنوز که هنوز است سر است. هنوز که هنوز است در میان اقران، یگانه و تاجور است. ولی نه همۀ شعرهای ایرانی. چنانکه افتد و دانی، در ایران همه شعر میگویند. چه شاعر باشند، چه نه. جالبتر: همه شعر منتشر میکنند، چه شاعر باشند، چه نه. خیلی جالبتر: همه _به مدد تبلیغات و خودنماییهای رسانهای_ مورد توجه و اقبال قرار میگیرند، چه شاعر باشند، چه نه. لذا برای اهل تحقیق، مخاطبان حرفهای ادبیات و دوستداران شعرِ ناب، یافتن و خواندنِ شعر خوب، دشوار و غنیمت است. آنهم شعری که جان داشته باشد، جهان داشته باشد، شعر امروز باشد، شعر زندگی باشد، شعر منِ مواجه با جهان مدرن امروز و ویژگیهای خاصش باشد، نه شعری خنثی و طبق معمول و بی هویّت... . صادق باشیم، ما الآن درمورد محتوا و معنای شعر وضعیت خوبی نداریم.
درمورد ساختار و زیباییشناسی هم مخصوصاً پس از پیدایشِ پدیدۀ «شعر سپید» داریم دوباره به وضعیتِ خطرناکِ دورانِ پایانیِ سبک هندی باز میگردیم با همان «انبوهِ بیشمارِ شاعران»ش[2]. همان وضعیتِ "همه شاعرند و هیچکس شاعر نیست". همان وضعیتِ تزاحم و ترافیکِ ادعاها و مانیفستها و در نتیجه گم شدن و به چشم نیامدن چشمههای زلال و حرکتهای اصیل.
وضعیتی که بهترین شاعرش لب به اعتراض باز میکند که:
« چو پشت آینه، ستّار تا به کی باشم؟
به کشوری که هنر غیرِ خودنمایی نیست
در اصفهان که به دردِ سخن رسد صائب؟
کنون که نبضشناسِ سخنشفایی نیست»[3]
سه
یکی از دفاعیاتِ روشنفکران از ترویج شعر سپید، مسئلۀ قابل ترجمه بودن و جهانی شدن آن است. اما وقت آن است که صادقانه از خود بپرسیم با آنهمه تولید انبوه و پس از اینهمه سال، آیا شعر سپید توانسته تجربهای جهانی داشته باشد؟ شعرهایی که در خود ایران هم توفیق چندانی نیافتند چگونه میخواستند نمایندگانِ ما در جهان باشند؟ حقیقت این است: هنوز که هنوز است جهان، ما را با حافظ و مولانا میشناسد، با خیام و نظامی و سعدی و عطار. آخرین شعرهایی هم که شاعران بزرگ جهان از ما خواندهاند و پسندیدهاند، تجربههای نیماییِ شاعرانی چون فروغ فرخزاد بوده است. مسئله این است که اولاً شعر سپید، پروندۀ خیلی درخشانی نداشته است، ثانیاً به خاطر همگانی شدن شعر در این عصر و این حوزه، حق صداهای متمایز و درخشانش، از کیومرث منشیزاده تا علیمحمد مودب ادا نشدهاست. این اتاق آنقدر شلوغ است که نمیتوانی شاعران خوب کشورت را در آن پیدا کنی و به خوبی بشناسی، چه رسد به اینکه بخواهی به خوبی بشناسانی.
اگر دقت کنید بیشتر شعرهایی هم که ترجمه شدهاند، در آن سوی مرزها _جدا از تعارفها و توصیهها_ اقبالی نیافتهاند، چه اینکه بیشتر این شعرهای ترجمهشده و "به آن طرفِ آب فرستادهشده"، روگرفت و تقلیدِ ضعیفی از ترجمۀ شعرهای "از آن طرفِ آب آمده" است. وقتی کسی در کشورِ خودش پرتقال درجۀ یک تولید میشود، چرا باید پرتقالِ پلاسیدۀ وارداتی ما را بخرد؟ او قطعاً ترجیح میدهد مزهای را بچشد که در سرزمینِ خودش وجود ندارد، ولو در تجربۀ نخست از طبعش دور باشد. این مسئلهای است که در همۀ زمینهها مورد غفلتِ روشنفکران بوده است. چه ادبیات، چه علم و فلسفه. بیشترین ترجمهها و تلاشها برای جهانیشدن را روشنفکران و غربدوستان انجام میدهند و البته که کمترین توفیق را هم دارند، چه اینکه نسخهای ضعیف از کتاب غیرایرانیها را تحویلِ خود غیرایرانیها میدهند!
چهار
بگذارید چند سطر از کتابِ تازۀ علیمحمد مؤدب بخوانم:
«آنگاه زمین لرزید
و شغالِ فیلپیکر، نعشها را بو کشید
کشتهها را شمرد
هر جنازهای یک رأی به حساب آمد
دموکراسی بدینسان بدون شلیک گلوله
یا انفجار بمبهای تبلیغاتی، رأی آورد! ...»[4]
پنج
امسال شکر خدا در نمایشگاه کتاب نشرهای مربوط به شعر، همه دست پر آمده بودند. "شکر خدا" را به تعریض عرض میکنم! به جز نشرهای جدی، یک سری نشرهای تجاری و بازاری هم داریم که از فرط تولید، به تنهایی میتوانند حوائج ادبی یک قاره را برعهده بگیرند! یعنی ناشرانی که فلّهای و کیلوکیلو کتاب شعر منتشر میکنند و گاه حتی در آنها حقالتألیف هم معکوس پرداخت میشود! حالا کتابهای آن "نشرهای جدیِ دست پُرآمده" را بگذارید روی تولید انبوه "ناشران تجاری شعر"، نتیجه میگیریم ما امسال خیلی خیلی کتاب شعر داریم! و این فقط برآیند امسالِ نمایشگاه است. کاری به سالهای قبل نداریم. کاری به مکتوبات اینترنتی نداریم. کاری به انبوه شعرهای زرد روزنامهای نداریم. فقط همین امسال آنقدر کتاب شعر داریم که نمیدانیم باید با آنها چه کار کنیم. که در بسیاری موارد میخندیم به ریش مولفانشان و میگرییم به حال مخاطبانشان.
در این حالت است که من «سِفر بمباران» را عزیز میدارم و میگویم باید عزیزش بداریم. هرچند شعر سپید است و هرچند من مخالف حذف موسیقی از شعر باشم. با اینهمه شعر موزون و غیر موزونِ ضعیفِ امسال، به احترام زیبایی مجبورم چون خواجه نصیر «کلام مخیّل» را بر «کلام موزن و مقفّی» ترجیح بدهم. ولو فقط امسال!
«سفر بمباران» به نظر من یکی از واضحترین مصادیقِ «شعر مدرن» است و راویِ انسان امروز. شعر صریح، زیبا و خلّاق امروز. شعری که خیال دارد و خیالِ مدرن. شعری که حرف دارد و حرف امروز. شعری که خیلیها در جستجویش، خسته از کلیشههای کهنه و خوابآورِ شعر کلاسیک و اداهای بی نمک و بی طراوت مدعیانِ روشنفکرِ شعر نو؛ به شعر ترجمه پناه برده بودند. این مخاطبانِ مظلومِ فارسیزبان میدیدند فلان شاعر غیر ایرانی چقدر راحت و صریح شعر اجتماعی میگوید و این صراحت و راحتی هم موجب نمیشود تا شعرش از زیبایی دور شود. افراط و تفریط در این زمینه در شعر بعضی از فارسیزبانان امروز بیداد میکند. شعرها یا اندیشۀ اجتماعی دارند و بُعد هنریشان ضعیف است، یا تاحدی نظم و ظرافت دارند اما هیچ حرفی از «امروز» برای گفتن ندارند. یا بیانیههای سیاسیِ شعاری و آشکار، یا کاردستیهای تزئینی و بیبخار. در این حالت است که من سِفر بمباران را دوست میدارم. چه اینکه این کتاب هم نمونۀ موفق شعر اجتماعی و سیاسی امروز است، هم سرشار از خلاقیتهای ساختاری و زبانی و تصویری است. بعضی در بند «چه گفتن»اند و بعضی در بند «چگونه گفتن»، اما شاعر حقیقی گردنبندی با دو نگین به گردن شعر میآویزد.
شش
گرامی میدارم «سِفر بمباران» را، به ویژه با شعرهایی چون «آدمهای مقطّعه»، «گریه در حال توسعه»، «توبه»، شعر مربوط به "هائیتی"، شعر "در هندوستانِ جهان"، «اعترافات تکاندهنده» و... .
به احترامِ «خیال»، «تصویر»، «طنز»، «عاطفه»، «اندیشه» و مهمتر از همه «حقیقت» و «صداقت».
«در رؤیای چیزی هستم
در رؤیای کسی که در شبکهای خانم اشتون است
و در شبکهای خلیفهی چندش داعش
در شبکهای لیونل مسی است که بر دیوار حایل یادگاری مینویسد
و در شبکه ای باز خانم اشتون است
در اعتراضات مدنی مسلحانه در اوکراین!
کاش میشد لااقل با خود آنجلینا جولی مذاکره کرد!»[5][6]
هفت
بهجز اینکه همواره معتقد بودهام جریانِ اصیل شعر فارسی و شعر ایرانی از شعر دیگر زبانها و ملل غنیتر و پیشرفتهتر است، امروز معتقدم مجموعهای مثل سفر بمباران نهتنها برای مخاطبِ فارسیزبان، بلکه برای مخاطبِ جهانی حرفهای زیادی دارد. هم در ساختار هنریاش هم در سخنان و اندیشههایش. حال آنکه این شعرها با هدفِ مخاطبِ جهانی نوشته نشدهاند و صادقانه روی سخن با مخاطبِ ایرانی دارند. «سفر بمباران» به شدت ایرانی است و چون ایرانی است میتواند جهانی باشد.
بسیاری برای اینکه به زبانِ جهانی و شعر قابل ترجمه و مورد پسندِ عمومی برسند، مزوّرانه و تاجرانه، سعی میکنند تا حرفهای صلح کل، بی مرز و عام المنفعهای که نباید به هیچکس و هیچجا بربخورد بزنند. حرفهایی که بی هیچ پشفرض و دانش و تأملی، قابل پذیرش باشند. حرفهایی که اختصاص به هیچ جغرافیا و زمان و مکانی نداشته باشند. حرفهای بی طرف و بی حرف و سخنانِ خنثی و اخته. حال آنکه رسیدن به زبانِ جهانی شعر، سخن گفتن از کلیات و بدیهیات نیست، زبانِ جهانی « صداقت» است. حال آنکه بُرد با محمود درویشها و پابلو نروداها و خوزه مارتیهاست که صادقانه راویِ سرزمینِ و روزگار خود بودند اما سرانجام جهانی و جاودانی شدند. چه اینکه اگرچه اموری چون "تاریخ" و "جغرافیا" و "زبان" مرز دارند، اموری چون "صداقت" و "شعر ناب" مرز ندارند.
یادِ شعر زیبایی از مرتضی امیریاسفندقه افتادم:
«نیست شعر آن سخن خنثایی
که به هر خشک و به هر تر بخورد
هم به درد دم صبح اول
هم به کار شب آخر بخورد
سخنی که به مذاق همگان خوش باشد
و صله
قند مکرر بخورد
نخورد بر به شما!
شعر یعنی:
سخنی که
به کسی
بربخورد!»[7]
هشت
سخن از ترجمه یک شعر خوب شاید خیلی دقیق نباشد وقتی آن شعر خوب در سرزمین خودش غریب باشد. برای مثال بیاییم به شعر ضدامپریالیستی در ایران فکر کنیم. یعنی جایی که قرار است مهد این تفکر و شعر باشد. کاری به ترجمه و مخاطب جهانی ندارم، حتی کاری به ترویج شعر بین مخاطبانِ عمومیاش ندارم، همانهایی هم که مدعیِ تخصصیِ این امور هستند شعر امروز را خوب نمیخوانند تا بخواهند خوب معرفی کنند. انگار فقط ترانههای معروف را میشناسند که آنها را خود مردم هم از تلویزیون شنیدهاند و نیازی نیست این «فعالان فرهنگی» وابسته به فلان و بهمان بازنشرش کنند. همین مرتضی امیری اسفندقه که در بخش قبل از او شعری آوردیم یکی از بهترین مجموعه شعرهای ضد امپرالیستی و ضد آمریکایی را دارد، یعنی «دارم خجالت میکشم از اینکه انسانم». آن مجموعه در کنار این مجموعۀ «سفر بمباران» علیمحمد مودب از بهترین آثار در این زمینه هستند. شاعرانی که اگر در اینترنت جستجو کنیم نمیتوانیم هیچگاه اسمشان را بین هنرمندانِ منتخب سایتهایی چون «جایزۀ بزرگ مرگ بر آمریکا»، «استکبار ستیز»، «راه-نوا» و... پیدا کنیم، ولو اسم شاگردان و نسلهای بعدشان آنجا حضور داشته باشد.
به هرحال معتقدم اگر شعرهای خوب را خوب معرفی کنیم، میتوانند حریفِ شعرهای عامهپسند و بازاری شوند. چه در ایران چه در جهان.
نیز، امیدوارم در ادبیات هم تا ابد مثل اموری چون نفت و صنعت و دانش، خامخور و آمادهخور و مرغِ همسایه غاز پندار و حقیرِ واردات خارجی نمانیم. مخصوصاً در صنعتی چون شعر که پیشرفتهترین وغنیترین محصولات را برای مصرف داخلی و حتی صادرات داریم. (میبینید؟ دارم امری هنری و فرهنگی را با زبانِ تجاری و اقتصادی توصیف میکنم! آیا سخنِ آن فیلسوفِ آلمانی درست است که «اقتصاد زیربنای فرهنگ است»؟!)
نُه
بگذارید باز برایتان از «سفر بمباران» بخوانم:
«امروز ما در حال توسعه هستیم
قلبهای کلنگی ما را
بیلهای مکانیکی شخم زدهاند
و میان آشپزخانههای Open و توالتهای فرنگی
سرگردان شدهایم
امروز برای مقابله با ناوهای تمدنبر
به انواع گفتمانهای وارداتی
و ترجمههای مختلف، از لویاتان Hobbesتا پایان تاریخFokuyama
تا بُن دندان مسلح شدهایم
و میتوانیم ساعتها در قطارهای چینی مترو
درباره انتظار بشر از دین فَک بزنیم
امروز ما در حال توسعه هستیم
مردانِ Offline
دخترانِ MP3 و MP4
و کودکانِ پیامگیر
شبکههای متنوع قرآن و معارف
و مسابقههای همیشگی پیامِ کوتاه
C
D
DVD
LCD
LSD
LG
تا کرۀ جنوبی هست
نیازی به نیمکرههای مغزمان نداریم
و میتوانیم با خیال راحت
پربینندهترینهای Google را جستوجو کنیم
...
سرفه کن، برادر شیمیاییام!
سرفه کن، طبقۀ دهم بیمارستان ساسان!
سرفه کن
چراکه صدای تو
تنها رسانۀ ماست![8]
نوشتهشده در ۲۸ اردیبهشت ۹۴
[1] مجموعه شعر «سفر بمباران»، ص ۲۳
[2] انبوه بی شمار شاعران: نام داستانی از «مهدی اخوان ثالث» در کتاب «مرد جن زده»
[3] به نقل از «کلیات صائب تبریزی»
[4] مجموعه شعر «سفر بمباران»، ص ۳۷
[5] مجموعه شعر «سفر بمباران»، ص ۸۷
[6] دو نکته، یکم: دوهفته پس از نوشتن این یادداشت، وقتی داشتم سخنان رهبری در سالگرد امام خمینی را گوش میدادم یاد همین سطرهای شعر مودب افتادم. مخصوصا از این بخش از سخنان آیتالله خامنهای: « همه هم بدانند که هدف دشمنان ما با ریختهای مختلف و قیافهگیریهای مختلفی که از خودشان نشان میدهند - گاهی اخم میکنند، گاهی لبخند میزنند، گاهی اوقات وعده میدهند، گاهی تهدید میکنند - تسلّط بر کشور است» . دوم: تا آنجا که میدانم بخش مربوط به «لیونل مسی» در واکنش به انتشار خبر کمک یک میلیون یوروییاش به اسرائیل زمان جنگ غزه سروده شده بود. گفتنیست این خبر _هرچند با تأخیر_ از سوی مسی تکذیب شد و این بازیکن آرژانتینی هم در مقابل اسرائیل موضع گرفت.
[7] مجموعه شعر «نماشم»، ص ۸۵
[8] مجموعه شعر «سفر بمباران»، ص