علیمحمد مؤدب زاده سال ۱۳۵۵ تربت جام، شاعر و نویسندۀ معاصر ایرانی است. «عاشقانههای پسر نوح» و «مردههای حرفهای» از جمله مجموعههای شعری اوست که نزد خوانندگان ادبیات و دوستداران شعر، شهرت بیشتری دارند. آثار مؤدب غالباً در حوزۀ شعر سپید، نیمایی و کلاسیک دستهبندی میشوند. او برنده یا نامزد جوایز مختلف ادبی مهمی همچون «کتاب سال جمهوری اسلامی ایران» و «جشنوارۀ شعر فجر» بودهاست.
بخشهای کوتاهی از گزارش لوموند را پیش از این منتشر کرده بودیم. چنانکه پیشتر وعده داده بودیم، اکنون متن کامل آن را از فرانسه به فارسی ترجمه کردهایم که در ادامه میخوانید. گفتنی است برخی اشتباههای نویسندۀ گزارش را در متن توضیح دادهایم که با علامت [] مشخص شده است. دربارۀ برخی اطلاعات ارائه شدۀ دیگر نیز قضاوت را بر عهدۀ خواننده گذاشتهایم:
شاعر انقلابی به ظاهرِ خاص خود رسیده است: انگشتری مذهبی در انگشت کوچک دارد و ریش خود را نمیتراشد. چشمانش درون صورت گِردش نشسته است. وقتی با مؤدب چشمدرچشم میشوی، کلمات را آرام و جویده ادا میکند و هنگام حرف زدن سرش را پایین میاندازد. اما وقتی اشعار خود را، -با تأکیدی که بر ایرانیان تأثیر میگذارد-، دکلمه میکند، توفان به پا میکند.
شاعری زادۀ انقلاب
مؤدب، 45 ساله، یکی از شاعران رسمی مهم ایران است. او نوشتههایش را روزانه بر روی وبلاگش منتشر میکند: برخی روزها مثل کاساندرا [اسطورهی یونانی]، خبر از فاجعههای بزرگی میدهد که در راه است. زمانی هم ژانپل سارتر را «بابت تعهد سیاسیش در ادبیات» میستاید. اما بلافاصله میافزاید: «از نظر محتوایی البته من تحتتأثیر قرآن مجید هستم [نه سارتر].» عصر یکی از روزهای مهگرفتۀ پاییزی، در کافۀ خانۀ هنرمندان ایران در تهران با او سخن گفتیم. آقای مؤدب در ستایش کشور خود، جمهوری اسلامی، شعر میسراید و پیش از آن برای انقلابی که در سال 1979، خودش شاهد زایش آن بود. حالا درست چهل سال از آن زمان میگذرد.
برای ما [فرانسویان] شاید عجیب به نظر برسد: سرودن شعر در ستایش کشور به چه کار میآید؟ فراموش نکنید که در ایران، شعر امری است جدی: در هر موقعیتی، کسی ممکن است برایتان شعری بخواند یا از شاعری نقلقولی کند. آیتالله [امام] خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، خود شاعر بود و در سالهای پایانی عمر، غزلهایی (شعر عاشقانه) بینقص و عالی در قالب کلاسیک میسرود. او از واژگانی همچون می و مستی و عشق در معنای استعاری سنتی کلمات بهره میگرفت. این کلمات همگی بازنمای تصویر خداوند در شعر هستند و نباید آنها را به معنای لغویشان خواند: «چشم بیمار تو ای میزده! بیمارم کرد/حلقۀ گیسویت ای یار! گرفتارم کرد/همۀ میزدگان، هوش خود از کف دادند/ساغر از دست روانبخش تو هُشیارم کرد».
جمهوری اسلامی تا مدتها روی خوشی به هنر، بخصوص هنرهای تجسمی و موسیقی، نشان نمیداد. سپس در دهۀ هشتاد میلادی، از هنر استفاده کرد تا جامعۀ ایرانی را اسلامی کند، جامعهای که در معرض «نفوذ» فرهنگ غربی سکولار بود. در ادامه، مسیر را برای ظهور برخی روشنفکران ارگانیک که با او همدلی داشتند، هموار کرد و برای شعر که هنری کاملاً لفظی و به گوشِ روحانیان آشناست، جایگاهی ویژه قائل شد.
شروع شاعری
شعر آقای مؤدب در چنین فضایی شکل گرفت. او مطالب خود را در روزنامههای قدس و جام جم منتشر میکند؛ نشریاتی که هر روز ستونهایی به شعر اختصاص میدهند. او مدیر سه نشریۀ تخصصی بوده است، در برخی دورهها عضو هیئت داوران جشنوارۀ شعر فجر بوده است و اکنون مدیریت مؤسسهای فرهنگی [«شهرستان ادب»] را بر عهده دارد که شاعران جوان را آموزش میدهد و اردوهایی در استانهای مختلف برگزار میکند. به یمن وجود چنین برنامههایی، گاه شاعران را به سوریه نیز میفرستند تا از نزدیک با حال و هوای جنگی آشنا شوند که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آنجا با آن روبهروست.
علاوه بر آن، مؤدب هرساله به شب شعری دعوت میشود که مقام معظم رهبری، آیتالله خامنهای، پانزدهم ماه رمضان برگزار میکند. شاعران انقلابی مشتاقند که افتخار شرکت در این برنامه را داشته باشند. فاطمه شمس، شاعر ایرانی و محقق در دانشگاه پنسیلوانیا، میگوید: «برخی یک عمر منتظر میمانند تا در این شب شعر حضور یابند.» برنامه از تلویزیون پخش میشود و خبرگزاری فارس به مدت یک هفته، موشکافانه به تمام جزییات آن میپردازد.
در حلقۀ ادبی رهبری
رهبر معظم انقلاب، 79 ساله، با نام مستعار «امین» شعر میسراید، به رمانهای ویکتور هوگو و رومن گری [منظور نویسنده رومن رولان است، نه گری] علاقمند است و پیش از انقلاب، شاعری جوان بود که در حلقۀ ادبی یکی از استادان برجستۀ مشهد شرکت میکرد. در خلال جلسۀ شعرخوانی، او به شاعران کشور رهنمودهایی میدهد و از بنمایههای مورد علاقۀ خود در شعر، نظیر جنگ یمن یا فتنهگریهای مقامات سعودی، رقیب منطقهای ایران میگوید.
در میان این شاعران، مؤدب به جربان «مدرن» تعلق دارد. اشعار او بدون قافیه است و ریتمی کوبنده را دنبال میکند، شعری که خود آن را «سپید» میخواند. در یکی از شعرهایش که در مجموعۀ «سِفر بمباران» منتشر شده است، از مذاکرات بینالمللی که به توافق هستهای با ایران در ژوئیه 2015 منتهی شد چنین انتقاد میکند:
«آمریکا بمب اتمی بزرگی است
که کریستف کلمب کشف کرد
و شهیدان آن را خنثی خواهند کرد.»
در شعر مؤدب از ابهامهای موجود در شعر سنتی فارسی نشانی نیست. او خود به این نکته اذعان دارد. در جایی مینویسد: «هر نوع ابهامی شبیه گام گذاشتن در میدان مین است.» او هیچ ابایی ندارد که از جایگاه رسمی خود بگوید: «اگر به من شاعر حکومتی لقب دهند، برایم هیچ اهمیتی ندارد. من به این نوع شعر باور دارم.» در گفتگویی که با او داشتیم، معتقد بود که وجود ممیزی بر آثار ادبی برای جامعه خیر دارد. مؤدب با نوعی رمانتیسم انقلابی، گاه برخی مسئولان جمهوری اسلامی را بابت سبک زندگی ثروتمندانهشان شماتت میکند.
یاد شهیدان جنگ
او در زمان انقلاب سن بسیار کمی داشت و بنابراین نمیتوانست در آن مشارکت کند، اما انقلاب شخصیت مؤدب را شکل داد. او در روستایی نزدیک تربتجام واقع در شمال شرقی کشور و در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. روستایی پر از خانههای خشت و گلی، جایی وسط دشتی پر از خاک، نزدیک مرز افغانستان.
کامیونهایی که بارشان کالاهای مختلف است از این منطقه میگذرند. مواد مخدر نیز در این منطقه مصرف بالایی دارد. پسرعموی مؤدب، بسیجی زمان جنگ، در بیست سالگی قربانی قاچاقچیان مواد مخدر شد و در دهۀ هشتاد میلادی جان باخت. یکی دیگر از پسرعموهای او در جنگ ایران و عراق (1980 تا 1988) جان باخت، جنگی که صدام حسین با حمایت غرب علیه ایران به راه انداخت و در دو کشور، بین پانصد تا هفتصد هزار نفر کشته شدند. مؤدب با سرودن در گرامیداشت این دو «شهید جنگ»، شاعر شد. او هنوز هم در سرودههایش از آن دو یاد میکند.
در هفده سالگی، پس از پایانِ دبیرستان به شب شعری در مشهد رفت، شهری که مرکز استان خراسان است و در منطقهای واقع شده است که فردوسی، سرایندۀ شاهنامه در هزارۀ اول میلادی در آن به دنیا آمده است. این شهر همراه با شیراز یکی از دو قطب شعر سنتی ایران به شمار میآید. او بیآنکه بابت وجود شاعر درونیش معذب باشد، در این جلسه شعری دکلمه کرد که اتفاقاً در تکریم دو پسرعموی شهیدش بود. خبرنگار یکی از روزنامههای بزرگ کشور، این شعر را منتشر کرد. پس از آن، راهی تهران شد تا در رشتۀ الهیات و فقه در دانشگاه امام صادق [ع] مشغول به تحصیل شود.
از خراسان تا افغانستان
او تأکید میکند که بهرغم زندگی در تهران، همچنان «روستایی» باقی مانده است و هنوز با همبازیهای کودکیش که افغانستانی بودند، احساس دوستی دارد. خانوادههای مهاجر زیادی در منطقۀ زادگاه او زندگی میکنند و اغلب به کار در مزارع کشاورزی اشتغال دارند. مؤدب مشتاقانه از جامعۀ مهاجران افغانستانی در ایران دفاع میکند، شمار این مهاجران در ایران بیش از دو میلیون نفر است و اغلب آنان کارگرانی با حقوق اندک هستند و گاه به دلایل نژادی در ایران آزار میبینند.
مؤدب همچنین به یگانهای فاطمیون، که از همین مهاجران افغانستانی تشکیل شده است، احساس نزدیکی خاطر میکند. از سال 2013 تا به امروز، دستکم نهصد نفر در قالب این یگانها در سوریه جان باختهاند. مؤدب با اندوه میگوید: «آنان در نبرد حق علیه باطل شرکت کردهاند. اما خیلی از آنها هیچ نوشتهای روی قبرشان ندارند، حتی یک سطر شعر.» او که گاه برای چنین مناسبتهایی نیز شعر میسراید، در وصف این کشتهشدگان، سرودههای کوتاهی نوشته است که بر روی قبر برخی رزمندگان در سوریه حک شده است.
در دربار شاهان تیموری، میراثداران تیمور لنگ، هموزن شاعران بزرگ، به آنان طلا صله میدادند. جمهوری اسلامی نیز تا حدودی هوای مؤلفان خود را دارد، اما نه آنقدر که باعث شود مؤدب فرد ثروتمندی باشد. او در یکی از حومههای شرقی تهران، زندگی سادهای دارد: محلهای پر از ساختمانهای کوتاهی که روی تپههایی در دامنۀ کوه البرز گسترده شده است. مؤدب یک چشمش به دختر کوچکش است که در پارک محله مشغول جستوخیز است و میگوید که گفتگوی مختصری با برخی شاعران ایرانی دارد که به جریان روشنفکری تعلق دارند. شاعرانی که گاه آثارشان در غرب ترجمه و منتشر میشود. اغلب آنها به سرودههای مؤدب توجه چندانی نشان نمیدهند. به گمان این دسته از شاعران، مؤدب ادای روشنفکران چپگرای دهۀ پنجاه را درمیآورد که با سیگاری گوشۀ لب و اشعار آزاد موضعگیری میکردند. ایرج ولیپور، نویسندۀ کتاب «زبور زن»، تحقیقی دربارۀ شاعران زن پستمدرن ایران که در فرانسه منتشر شد، دربارۀ شعر مؤدب میگوید: «مؤدب میکوشد در شعر خود از فرم مدرن استفاده کند. جالب است که امروز شاعران جریان روشنفکری، این شیوه را دیگر نمیپسندند.»
علیمحمد مؤدب از نظر [این روشنفکران غربگرا] به همدستی با دستگاهی متهم میشود که سایهاش همواره بر روی هنرهای مختلف سنگینی میکند. آثار هنرمندانی که خلاف جهت فرهنگی غالب حرکت میکنند، دچار ممیزی میشود؛ از جمله ساختههای سینماگران ایرانی که در فرانسه برای مردم آشناتر است. حتی برخی از آنها در دهۀ نود میلادی [طی قتلهای زنجیرهای که جمهوری اسلامی عوامل خودسر آن را مجازات کرد] جان خود را از دست دادهاند و دو نفر از آنان پس از وقوع جنبش سبز و محکومیت طولانی به زندان در زمان انتخاب دوباره احمدینژاد به ریاستجمهوری، راه تبعید را در پیش گرفتند. مؤدب در آن زمان، با بزرگداشت برخی قربانیان سرکوب، به این منتقدان روشنفکر پاسخ داده بود. او در سال 2009 نوشته بود: «سلام به خواهرم ندا!» که ارجاعی بود به ندا آقاسلطان، دانشجوی 26 ساله که با شلیک تیری به سینهاش در تظاهرات کشته شد. تلویزیون ایران البته قتل او [به دست پلیس] را تکذیب کرد و از صحنهسازیهایی میگفت که به قصد «کشتهسازی» ترتیب داده شده بودند. مؤدب در شعر خود از تمامی زنانی میگفت که در طول تاریخ رنج دیدهاند. از آن زمان، او در سرودههای خود نسبت به وقوع «انقلاب رنگی» در کشورش هشدار میدهد.