درباره جواد شیخ الاسلامی، شاعر جوان مشهدی؛ نفسی تازه از خراسان شعر
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394
دیروز از لزوم معرفی مولفان نوشتم و امروز برای اینکه خودم هم در این راستا کاری کرده باشم، یکی از شاعران تازهنفس امروز را معرفی میکنم که این روزها نخستین کتابش ر ا روانه بازار کرده است. جواد شیخالاسلامی شاعر جوان و خلاق مشهدی از رویشهای سالیان اخیر شعر ما و از نامهایی است که انشاءا... در سالهای آینده از او بیشتر خواهیم شنید. این شاعر پرشور و خوب مشهدی با تکیه بر طبع روان و جان دردمندش چند سالی است که وارد میدان شعر و خاصه غزل شده است و به لطف خدا خوب هم میسراید.
شیخالاسلامی که ابتدا بیشتر با چند مثنوی و غزلهای اجتماعی و سیاسی مطرح شد به مرور به مدد عاطفه سرشارش در غزل عاشقانه هم خوش درخشید و نخستین کتابش با عنوان زیبای «بی تو نبودن»، حاوی بهترین تجربههای او در موضوعات مختلف است. یکی از کتابهای خواندنی جوانان امروز است. از خوبیهای این کتاب این است که خوب گزینش شده است و شاعر ما با اینکه دستش با نوشتن آشناست؛ ولی در کتابکردن شعرهایش از مشورتها بهرهجسته است. تکیه شیخالاسلامی بر عاطفه سرشارش باعث شده است که او در دوراهی انتخاب شعری که خواستگاهش متون ادبی است یا شعری که از زندگی برداشت میشود، به جریان شعر زندگی گرایش داشته باشد و همین نکته شعر او را غنی از تجربهها و لحظات دلنشین کرده است. شیخالاسلامی از موضوعات و حوادث روز استقبال میکند؛ چراکه عاطفه او به او اجازه نمیدهد به روزگارش پشت کند و بیخیال در کنج کتابخانهها با سنجیدگی و اتقان غزلیاتش فضل بفروشد.شعر او به قول مرحوم قیصر، گاهی خاکی و خونین است و البته گاهی به اقتضای جوانی و به فرمایش سعدی چنان که افتد و دانی، بوی عاشقی و بوی گل و بلبل میدهد و همین مباحث، شعر او را بسیار دوست داشتنی کرده است؛ شعری که خودش را محدود به موضوع خاصی نمیکند و به جان شاعر و آنات وی متعهد است. نقدپذیری و مطالعه جدیتر در کنار سلوک مجاهدانه و صادقانه در تکاپوی حقیقت و زیبایی انشاءا... از او شاعری خواهد ساخت که میتواند روایتگر صادق جانها و جهانهای انسان مسلمان ایرانی باشد. بیتهایی از «بی تو نبودن» پایان بخش این مختصر است:
(من و تو در سفر عاشق شدیم و این سان که/ هنوز در سفریم آشیانه لازم نیست) (سادهام این روزها، پیچیدهام این روزها/ بچه شهرستانیای در حال تهرانیشدن) (هر دو دریاییم و هر دو غرق در یکدیگریم/ آسمانیم و پرستووار در هم میپریم) (خوب میدانم که از شوق فراوانی که هست/ لحظه دیدار حتما بال در میآوریم) (زندگی ای زندگی ای زندگی ای زندگی/بی تو هر شب مرگ جولان میدهد در خانهام) (مباد تا که غروری بگیردش خواندم/به گوش شعر جدیدم که شعر یعنی تو )
و این غزل خواندنی اجتماعی:
چه در خوش خدمتیشان خوب میکوشند بعضیها
لباسی را که دشمن دوخت میپوشند بعضیها
هنوز این فتنه بیدار است، بیدار است، پنهانی است
نه خوابیدند بعضیها، نه بی هوشاند بعضیها
«شتر دیدی ندیدی» چیست؟ وقتی باز میبینیم
هنوز از بچه اشتر شیر میدوشند بعضیها
خدا را شکر قیصرهایمان هستند و برجایند
چه باک از اینکه خود را مفت بفروشند بعضیها؟
نگو؛ اینها پی وهماند، حرفت را نمیفهمند
به این دلخوش نباید شد که خرگوشاند بعضیها
اگر اینها نمیخواهند از این بیراهه برگردند
قضاوت با شما: جویاند یا لوشاند بعضیها؟
علیمحمد مودب