سخن هفته تارنمای شاعران پارسی زبان

تاملی در مثنوی تازه «علی محمد مودب» / محمد حسین انصاری نژاد

شنبه 05 اردیبهشت 1394

تاملی در مثنوی تازه «علی محمد مودب»
محمد حسین انصاری نژاد

کیست در این انجمن محرم عشق غیور
ما همه بی غیرتیم آینه در کربلاست
بیدل
بهشت مردم شرقم، به غرب کی نگرم
دخیل کرببلایم کجا به ری نگرم
علی محمد مؤدب

ساعتی پیش بود که مثنوی دردمندانه ای از شاعر جان آگاه و درد آشنا علی محمد مؤدب را زمزمه کردم.
زمزمه ی این مثنوی بلند ،خلوت شبانه ام را به لحظه هایی با شکوه و دیگرگون تبدیل کرد. مدت ها بود که از دیدن و شنیدن شعر واره های بی درد که زخمه ای بر جان و چنگی بر دل نمی زنند، خسته شده بودم .آری شعر واره هایی که چون گیاهان هرزه در سایت ها و روزنامه ها چشمک می زنند و راه را برای پرستش نفس اماره هموار می کنند، دلم را خسته کرده بود.
امشب زمزمه ی این مثنوی تپشمند و حماسی که از رایحه ای دیگر سرشار است و شمیم "کربلای چار" و "شکفتن گل های بی قرار" را می پراکند و پنجره ی دل ها را به سمت باغ گل سرخ می گشاید،دلم را سخت بارانی کرد. لذا بی درنگ ،قلم به دست گرفتم تا سایه روشنی از احساساتم را در این یادداشت شتاب آمیز ترسیم کنم. می خواهم به این بهانه به مودب عزیز که از انگشت شمار شاعرانی است که حرفی برای گفتن و دردی برای گریستن دارد، ارادتی بنمایم تا سعادتی ببرم.
ناگفته پیداست این یادداشت، نقد و نظر نیست،بلکه چکیده ای از برداشت های این کمترین است که با بیت بیت این مثنوی بلند،زیسته ام .
¤ پرده ی اول:
در پرده پرده ی بیت های آغازین شعر،تلاطم امواج بی تاب اروند موج می زند و دل را به شب های شگفت عملیات می برد.شاعر،با لحنی موثر و دلتنگ،با عناصر جبهه و جنگ،دست به فضاسازی می زند:
سکوت وارم و دانی که حرف ها دارم 
بساحکایت ناگفته با شما دارم
پر از شکایتم از کربلای چار به بعد 
و از شکفتن گل های بی قرار به بعد
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم 
هنوز غرقه ی امواج سرد اروندم
در این شبانه که غواص درد مواجم 
به دستگیری یاران رفته محتاجم
¤ پرده دوم:
شاعردغدغه مند به تب وتاب و خروش بی وقفه ی شب های اروند گوش می سپارد و با لحن از جان برخاسته به دلوایه می پردازد
اگر چه دور گمانم نبود دیر شوید
قرار بود شهیدانه دستگیرشوید
¤ پرده سوم: 
شاعر در بیت های بعد با حکمتی زلال، تازیانه ای بر گرده ی روح مخاطب فرود می آورد و او را پس از درنگ و تماشا به تاملی عمیق و حسرتناک فرو می برد:
جهان همیشه همین است موج از پی موج 
گذشتنی است شهیدانه فوج از پی فوج
زمین زمینه ی رقصی است مست و دست به دست 
همین میانه ی میدان در این مجال که هست
او به دگرگونگی دنیا و دامگاه های رنگارنگ ابلیس می نگرد و به ساکنان عافیت آبادها می خروشد و هشدار می دهد.نگرش توحیدی آمیخته با شهود حماسی شاعر در ادامه ی بیت ها به راستی تماشایی است :
در این جهان که به جز های هوی صدایی نیست
به جز میانه ی میدان جنگ جایی نیست
به جز دو راهی تسلیم و جنگ راهی نه 
به جز نگاه خدا هیچ سو نگاهی نه
¤ پرده ی چهارم :
پرده ها یکی پس از دیگری کنار می روند و شورمندی و بی تابی روح شاعر اوج می گیرد و لحظه هایی سرشار از شمیم جهاد و شهادت را به تصویر می کشد در جهان بینی شاعر شهادت تنها رمز شکفتن و رها شدن است .
او شهادت را شور زندگی می داند اما چون اهل ولایت است بدون اذن ولی سخن نمی گوید:
ز شور زندگی است این که مرگ می جوید
مگر به اذن ولی جمله ای نمی گوید
برا ی توسعه و تعمیق این مفاهیم ازلی و ابدی چه نمادی بزرگ تر و شکوهمند تر از امیر عشق و شهادت امام علی (ع) به قول بیدل:
موج توفان می زند جوی به دریا متصل
جو هر دیگر بود در دست حیدر تیغ را
مودب با پشتوانه ی این باورمندی مومنانه،چنین می سراید:
تویی و قبضه ی شمشیرت و رهایی ها 
وگرنه کاسه ی چشمی پر از گدایی ها
نه مهربان تری از نطق ذوالفقار علی 
بمان چو مالک و عمار او کنار علی
علی به معرکه هم تیغ در هوا نزده است 
به یک فراری هم زخم نابجانزده است
نه کشته است کسی را که زخم،کافی اوست 
نه زخم کرده تنی را که اخم، نافی اوست
¤ پرده ی پنجم:
مثنوی با همان شورمندی و دردمندانگی به پیش می رود.صدای نفس نفس و عرق ریزی روح شاعر،در جای جای بیت به گوش می رسد.او با همان موضع مندی شفاف می سراید:
به غیرلقمه ی عزت مرا صدا مزنید 
تعارفم به مگر خاک کربلا مزنید
که کربلایی ام و از بلا نپرهیزم 
اگرچه راه ببندد یزید و چنگیزم
بی اختیار، زبانم به این بیت حضرت ابوالمعانی بیدل دهلوی مترنم می شود:
برو در کربلا، دیگر مپرس از رمز استغنا 
شهید ناز او از تیغ می خواهد دم آبی
باری،کلمات،شتابناک از برابر چشمانم می گذرند.گفتنی های بسیار دیگر دارم،اما می ترسم ملال انگیزشود.
درود بر مودب و این فریادهای مقدس و توفانی اش.گاه گاهی،فریادی از این جنس، لازم است تا گردوغبار سنگین غفلت را از ذهن و ضمیرمان بزداید و ما سرگشتگان جادهای پیچ در پیچ زندگی را تکانی دهد.
آفرین بر شاعر بیداردل ما که موضع مندی خود را با سوگند و استغاثه ای این چنین به پایان می برد:
به موج های خروشان قسم که می مانم 
در این خروش خروشان همیشه می خوانم
اگرچه دور،ندارم گمان که دیر شوید 
مرا به لطف شهیدانه دستگیر شوید

با درود و دعا

تصاویر

تاملی در مثنوی تازه «علی محمد مودب» / محمد حسین انصاری نژاد

0004381364945640897166127

نظر جدید

 

نام

ایمیل

 
تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: